دکتر حامد حاجي حيدري در سرمقاله امروز روزنامه رسالت با عنوان «چه بايد کرد؟»... «به کجا ميرويم؟» نوشت:
- طلاق وازدواج هاي مکرر چهرههاي مهم، در شماري که يکي از آن هم بهغايت قبيح است، روابط ناسالم و بيپايه ميان برخي از اهالي هنر و ورزش و حتي فرهنگ، اين حيرت را در ما بر ميانگيزد که با اين آشفته بازار که عمدتاً از مستي تمول بيمايه و تازهبهدورانرسيده آب ميخورد، فرهنگ اين کشور چگونه همچنان زنده است، و پاسخ، چيزي شبيه اين است که محرم و صفر و رمضان، اين کشور را، همان روح دنياي بيروح را، زنده نگاه داشته است.
- مدتي است که از کنار دشواريهاي شوکه کننده فرهنگي ميگذريم، و تا اطلاع ثانوي که مقتضيات سياسي آرامش يابند، تأمل و مباحثه آشکار و بيپرده در مورد آنها را به تعويق ميافکنيم، ولي هيچگاه اين آرامش سياسي فراهم نميآيد؛يا گمان ميکنيم که بايد زير ساختهاي اقتصادي و سياسي و مدني بهبود فرهنگي حاصل شود، و بعد ميتوان توقع بهبودهاي فرهنگي را داشت، و اين توجيهات نيز به ما کمک ميکنند تا از کنار اين دشواريهاي فرهنگي عبور کنيم، غافل از آن که اين مسائل، به نوبه خود، مسائل اقتصادي و سياسي و مدني ما را بدخيم و وخيمتر ميکنند و...
- ... و با اين به تأخير افکندنها، رفته رفته و گاه گاه از آستانهاي که مولانا جلال الدين محمد بلخي، به آن «ضرورت از سر گرفتن مسلماني» اطلاق ميکرد، عبور کردهايم. يک بازبيني فرهنگي واجب شده است؛ البته، بازبيني فرهنگي همواره لازم است، ولي اکنون بسيار لازمتر شده است. برخي گروهها که کم و بيش خصلت الگويي فرهنگي دارند، مع الأسف، از مرزهاي «شيريني و پرويزي افرنگي» عبور کردهاند (به قول محمد اقبال لاهوري)، و صحنههايي را رقم زدهاند که تنها به دليل «عاديسازي دوجانبه» و آلودگيهاي متقابل، بسيار شرمآور به نظر نميرسند، و الا يک «گلشيفته» براي تکان خوردن فرهنگ ايراني، و طرح پرسش «به کجا ميرويم؟» کافي بود و هست. البته، در مقياس جهانيِ آلودگيهاي تمدن مدرن، هنوز وضع ما مناسب، و قدري بهتر از مناسب است که اين به برکت محرم و صفر و رمضان و خون شهيد ميسر گرديده، ولي جاي آسودگي خوابآلودگي فرهنگي نيست، و بايد کاري کرد...
- بايد به نسل بعد و نسلهاي بعد، آشکارا و بدون مماشات، بگوييم که ماجراي انقلاب ما از چه قرار بوده است و اساساً بايد مدام و مکرر اين را بگوييم و به نسلهاي بعدي هم بسپاريم که بگويند. ما پس از چند رويداد تکان دهنده، نابودي نيمي از جمعيت کشور بيطرف ايران در جنگ اول جهاني در دهه 1290، تسخير ايران در فرجام جنگ جهاني دوم به سال 1320، کودتاي 28 مرداد 1332، و قتل عام 15 خرداد 1342، بر سؤال «چه بايد کرد؟» متمرکز شديم. هم روشنفکران چپگرا و هم روشنفکران مليگرا، به اين توافق رسيدند که براي ارائه يک راه حل براي سؤال «چه بايد کرد؟» نياز به ديدگاه مکتبي و ديني هست، تا حدي که يکي از چهرههاي مورد توافق، يعني دکتر علي شريعتي در پاسخ به اين سؤال که مهمترين رويداديک سده اخير ايران را چه ميدانيد، پاسخ گفت: «ايدئولوژيک شدن دين»؛يعني حضور دين در عرصه انشاء بايد و نبايد. استدلال اصلي اين بود و هست که پاسخ به سؤال «چه بايد کرد؟» جز با داشتن آگاهي از فرجام اعمال ميسر نيست، و تنها دين و ديدگاه خدايي و توحيدي است که ميتواند به «معاد اعمال» نوري بتاباند. تا امروز، و با آخرين دستاوردهاي فلسفه اخلاق نيز، اين تعيين کنندگي اديان ابراهيمي که بيش از چهار هزار سال زندگي هوشمندترين مردم جهان را تمشيت ميکنند، به چالش خوانده نشده است، و پاسخ آن روز «حسينيه ارشاد»، همچنان معتبر است. بلکه امروز با يافتههاي انبوهي از دانشمندان بزرگ جامعهشناس، از توماس لوکمان و پيتر برگر و گئورگ گادامر گرفته تا چارلز تيلور و السدير مکاينتاير تا يورگن هابرماس و مانوئل کستلز و...، اطمينان ما در مورد تنها راه نجات بودن راه حل ديني، تقويت هم شده است.
- توافق دهه 1340،مهم و سرنوشت ساز بود؛ چرا که قاطبه مردم و روحانيت از يک سو و اقشار متوسط شهري و روشنفکران را از سوي ديگر با هم متحد ساخت، و «تهران» را همساز با کل کشور به سمت دگرگوني مثبت پيش برد؛ بالاخره، با مجاهدتهاي عظيم و ازخودگذشتگيهاي افسانهوار، انقلاب پيروز شد. پس از پيروزي انقلاب، تلاطمهاي بسياري رخ داد که هر يک از آنها ميتوانست کمر ملتي را بشکند، ولي غاطبه ملت ايران با توکل به خدا و با اتحاد حول ولايت فقيه، مدام از امدادهاي غيبي و واقعاً «امدادهاي غيبي» بهرهمند گرديد، و انقلابي را که با چند کودتا، و امواج ترور، و يک جنگ تحميلي سهمگين، و فلجکنندهترين تحريمهاي تاريخ مواجه شد، نه تنها حفظ کرد، بلکه در رقابت با تقريباً تمام کشورهاي منطقه غرب آسيا که اغلب زعامت غرب را پذيرفتند، در سطحي بالاتر نگاه داشت. حالا وضع، بدين ترتيب است: اقتصاد ايران به گواهي بانک جهاني جزء 20 اقتصاد برتر جهان است، تهران پرتراکمترين جمعيت مهندس جهان را دارد، کلانشهرهاي ايران و خصوصاً تهران در رده 10 شهر برتر ديجيتال جهان هستند، جوانان ايراني در اغلب رشتههاي علمي جهاني در ترازهاي نخست قرار دارند، تکنولوژي ديجيتال در کلانشهرهاي ايران وضعيت بهينهاي در قياس با کشورهاي منطقه دارد، و قدرت نظامي و امنيتي ايران با کمترين بودجه دفاعي منطقه خاورميانه، بيگمان، از جمله نيرومندترين توانهاي نظامي و امنيتي جهان است. البته ضعفهايي در عملکردهاي ما هست، ولي خوب که دقت ميکنيم، هر گاه در باورهاي مکتبي خود به نام مصلحت سست شديم، ضعفهايي پديد آمد، و هر گاه ثابت قدم بوديم، در سختترين شرايط نتيجه گرفتيم؛ هر بار پرچم «ايمان» و «جهاد» افراشتيم، دست خداوند در اعتلاي ملت آشکار و آشکار و آشکار و آشکار شد. بسياري از جوانان اين حقايق را ميدانند و آنها هم که نميدانند، خوب است بدانند. اين را هم لازم است بدانند که «مشمول تفضلات الهي شدن يک مسئله است، حفظ تفضلات و رحمت الهي يک مسئله ديگر است. مبادا به خودمان مغرور بشويم؛ مبادا وقتي دست کمک پروردگار را که ميبينيم، بگوييم: «ما که مورد توجه پروردگار هستيم» و از وظايفمان غفلت کنيم؛ مبادا ياد خدا از دلها برود».
- حالا سؤال اين است که آيا جوانان انقلابي،يک آتش به اختيار فرهنگي گسترده و انقلابي را آغاز ميکنند، تا به طريقي که کاملاً متعادل و درست و سنجيده و با هدايت دانشمندان ديني باشد، جماعتي را که از مرزهاي «شيريني و پرويزي افرنگي» عبور کردهاند، به راه درست بازگردانند؟ مهم اين است که دستپاچه نباشند؛ ولي مهم هم هست که آتش «جهاد» سرد نشود و افروخته باشد و افروختهتر گردد. بايد فعال و هميشه در صحنه بود، و اجازه نداد که سؤال مهم «چه بايد کرد؟»، کم فروغ شود.
- مخلص کلام؛ طلاق و ازدواجهاي مکرر چهرههاي مهم، در شماري که يکي از آن هم بهغايت قبيح است، روابط ناسالم و بيپايه ميان برخي از اهالي هنر و ورزش و حتي فرهنگ، اين حيرت را در ما بر ميانگيزد که با اين آشفته بازار که عمدتاً از مستي تمول بيمايه و تازهبهدورانرسيده آب ميخورد، فرهنگ اين کشور چگونه همچنان زنده است؟ وقتي آدمي، غرق در اعماق جهل، بر حسب «اميال جسماني» زندگي کند، و پرواي کشاکشهاي خرد يا وجدان را نداشته باشد، به مرحله نخست هستي حيواني تنزل مييابد. پس از آن، وقتي به واسطه تأمل عميق در پرسش مسئولانه «چه بايد کرد؟»، «شناخت تاريخي امور قبيح» حاصل آيد و «شرم» برانگيخته شود، يک گام رو به پيش ميگذارد. ولي اگر هنوز روح خدا را براي «کشف معاد اعمال» خويش به ياري نخوانده باشد، آدمي در کوشش براي بهتر زيستن، در مساعي خود ناکام خواهد ماند و در ورطه گناه آگاهانه ميغلتد، و بدينسان، با چيرگي گناه بر او، بنده گناه ميشود، ”زيرا انسان مغلوب هر چيزي شود، به بندگي او نيز در ميآيد“. و بدينسان، اثر دانش و تکنيک، فارغ از «اخلاق و ايمان و عشق»، اين است که «گناه مسلح» در انسان همه گونه شهوت را بر ميانگيزد، و وي اسير «گناهان فارغ از شرمناکي» ميشود. ولي اگر خدا به ما نظر داشته باشد، و ايمان به ياري خود را در ما بدمد، و روح خدا در ما به کار افتد، در آن صورت، باز قدرت نيرومند اخلاق و ايمان و عشق در مقابل قدرت شهوت به پا خواهد خاست، و ايراني با تکيه بر ايمان خود، همچون اهل عدل زندگي خواهد کرد و جامعهاي را که تا «کاملاً عادلانه شدن» راه بسيار دارد، مستعد «تفضلات الهي» ميسازد، و شرط اين آمادگي دوري از شهوات است. اين، وضع مطلوب «انسان منتظر» است که بيش از هر چيز «اميدوار» است، و آن کس که به پرهيزگاري کامل در اين مسير پيش رود، سرانجام به «صلح» و «آسايش» خواهد رسيد. صلحي که در «آينده» کامل خواهد شد. اينها کليدواژههاي تحليل ما بود که شايسته توجه و تأمل شماست: «اميال جسماني»، «گناه مسلح»، «گناهان فارغ از شرمناکي»، «چه بايد کرد؟»، «شناخت تاريخي امور قبيح»، «شرم»، «کشف معاد اعمال»، «اخلاق و ايمان و عشق»، «تفضلات الهي»، «کاملاً عادلانه شدن»، «انسان منتظر»، و «صلح» و «آسايش» در «آينده». پاينده باشيد.