مرد جوان بيهدف و عصبي پرونده سياه بختياش را در دست گرفته بود، آرام و قرار نداشت بيصبرانه منتظر بود نزد قاضي برود. «احمد» چشمانش را بست و به ياد زندگي بربادرفتهاش افتاد. مينا همسرش با دروغي كه به وي گفته بود زندگياش را تباه كرد.
به گزارش ايران ساناز خواهر يكي يكدانهاش با مينا در محل كار آشنا شده بود و وي را به برادر 32 سالهاش معرفي كرد. ساناز هر روز با بازگشت از محل كار از مهرباني و متانت دوستش در خانه ميگفت تا اين كه توانست وي را راضي به اين ازدواج كند. مرد جوان غرق در افكار پريشان به ياد آن بعدازظهر شوم تابستاني افتاد كه همراه خواهر و مادرش با يك سبد گل براي خواستگاري رفتند. مينا كه سالها پيش مادرش را در يك سانحه رانندگي از دست داده بود از آن زمان تاكنون همه وظايف و مسئوليت خانه به دوش وي افتاده بود. پدر پير مينا خانواده احمد را به داخل خانه قديمي و نقلي كه با سليقه خاصي تزئين شده بود، دعوت كرد. احمد به ياد نگاه مادرش افتاد كه هنگام ورود به آنجا از نظافت و پاكيزگي وصفناپذيرآن خانه قديمي به وجد آمده بود. مينا هم با چادر سفيد به همراه يك سيني چاي وارد اتاق پذيرايي شد، ساناز را به ياد آورد كه خنده از لبانش محو نميشد و دائماً از مينا و سليقه كدبانويياش تعريف ميكرد. خلاصه تا اين كه پدر مينا سكوت را شكست و رو به مادر احمد كرد و گفت: اگر اجازه بدهيد دو جوان را تنها بگذاريم تا حرفهايشان را بزنند و سنگهايشان را باز كنند.
عرق شرم بر پيشاني احمد نشست. ساناز به همراه بزرگترها به حياط خانه رفت. احمد به ياد آن زمان افتاد كه به مينا گفته بود تنها انتظاري كه از همسر آيندهاش دارد اين است كه تحت هيچ شرايطي دروغ نگويد و زندگيشان را برپايه عشق و علاقه بسازند.
خاطرات تلخ گذشته در برابر چشمان احمد رژه رفتند. با هزار قرض هزينههاي عروسي را فراهم كرد و با نظر دو خانواده تاريخ عقد را تعيين كردند. روزي كه مرد جوان شناسنامه مينا را گرفت متوجه المثني بودن آن شد. زمانيكه به وي اعتراض كرد مينا با آرامش گفت: سالها پيش موتورسواري كيف دستيام را كه حاوي مدارك شناسايي و شناسنامهام بود، قاپيد. احمد به حرفهاي نوعروس اعتماد كرد و شناسنامه را تحويل محضر داد. مرد جوان فرداي آن روز سر سفره عقد متوجه دروغ بزرگي كه همسرش به وي گفته بود شد، دنيا برايش تيره و تار شد و زندگياش را در تباهي ديد. نوعروس دروغگو چهارسال پيش با پسر دانشجويي آشنا شده ودر مدت كوتاهي به عقد وي درآمده بود.
احمد زمانيكه حقيقت را از زبان يكي از بستگان نوعروس شنيد زندگياش را برباد رفته ديد چون مينا با دروغ، حيله و نيرنگ وي را فريب داده بود.
احمد وقتي مطمئن شد كه مينا قبلاً ازدواج كرده و از زندگي نخست شكست خورده است، دوام نياورد و به خاطر دروغگويي تصميم به طلاق گرفت و به شعبه 268 دادگاه خانواده تهران رفت. محسن خدايي قاضي دادگاه خانواده در اين باره ميگويد: چنانچه هر يك از زوجين قبل از عقد ازدواج طرف مقابل را به امور واهي از قبيل داشتن تحصيلات عالي، تمكن مالي، موقعيت اجتماعي، شغل و سمت خاص، تجرد و امثال آن فريب دهد و عقد بر مبناي هر يك از آنها واقع شود اين عمل داراي وصف كيفري است و مرتكب به 6 ماه تا دو سال زندان تعزيري محكوم ميشود.
وي با اشاره به اين كه هرگاه در يكي از طرفين صفت خاصي شرط شده و بعد از عقد مشخص شود كه طرف مقابل فاقد وصف مقصود بوده براي طرف مقابل حق فسخ خواهد بود. خواه وصف مذكور در عقد تصريح شده يا عقد متبانين بر آن واقع شده باشد. ماده 1131 ميگويد: فسخ فوري است و اگر طرفي كه حق فسخ دارد و بعد از اطلاع به علت فسخ نكاح را فسخ نكند خيار او ساقط ميشود به شرط اين كه علم به حق فسخ و فوريت آن داشته باشد.
اين پرونده از آن دسته پروندههايي است كه جزء فريب در ازدواج محسوب ميشود. ماده 1001 در اين باره ميگويد: هرگاه عقد نكاح بهخاطر فريب در ازدواج فسخ شود حتي اگر زن دوشيزه يا باكره باشد مهريه به زن تعلق نميگيرد مگر در صورتيكه موجب فسخ ناتواني جنسي باشد با وجود فسخ نكاح مستحق نصف مهر است