بازدید 9281

شما ما را آدم حساب می‌کردید!

حسین سروقامت*
کد خبر: ۷۰۵۷۳۳
تاریخ انتشار: ۱۶ تير ۱۳۹۶ - ۱۱:۰۵ 07 July 2017
این یادداشت ها در وهله اول برای استادان دانشگاهها نوشته شده اند. هرچند امید است مطالعه آنها برای اهل علم و خرد و یا همه کسانی که با فرهنگ این مرز و بوم سروکار دارند، نیز خالی از فایده نباشد.
فرض بر این است که عده ای استاد از دانشگاههای گوناگون با طرز تفکرهای مختلف در یک نشست هم اندیشی مجازی حاضر شده و به بحث و گفتگو می پردازند؛ و حاصل همه این بحث ها می شود نیوشیدن کلی حرف خوب؛
....و نوشیدن: «یک فنجان فرهنگ»


شما ما را آدم حساب می‌کردید!
 
گرمی  خسرو و شیرین به شکر کم نشود            شعف لیلی و مجنون به نظر کم نشود
جم  اگر اهرمنی سنگ زند بر جامش                قیمت لعل بدخشان به حجر کم نشود
سنگ بد گوهر اگر کاسه زرین شکند                     قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود
 
دوستان عزیر؛ همکاران محترم! این سه بیت زیبا از اشعار خواجوی کرمانی را خواندم تا به نکته مهمی اشاره کنم.
 
نکته‌ای که اساس و بنیان اخلاق اسلامی به شمار می‌آید و آن فرهنگ صبوری است. چگونه می‌‌توان از استاد و معلم تأثیرگذار و همچنین دانشگاه اسلامی سخن گفت و از صبر و بردباری استاد با دانشجو دم فرو بست؟
 
و اساساً بدون تکیه بر این مبانی و اصول آیا می‌توان دانشگاه اسلامی را تصور کرد؟
دانشگاه به مدد همین نکات ظریف و ریزه کاری‌های لطیف رنگ و بوی اسلام به خود می‌گیرد.
اجازه دهید خاطره‌ای از خودم برایتان بگویم؛ من چند سال پیش دانشجویی داشتم که از جهت ظاهری با سایر دانشجویان تفاوت داشت.
 
از همین دانشجویانی که اغلب شما داشته‌اید یا دارید ...
 
یک کُپه ریش زیر چانه (عنایت بفرمایید زیر چانه!) که شما احتمالاً هیچ جای دنیا ندیده‌اید. لباس‌‌های عجیب و غریب که پوشیدن آنها مطلقاً‌ در دانشگاه عرف نیست و دوست دخترهایی الی ماشاءالله. همچنین موهای بلندی که از پشت سر می‌بافند و آن را چون دختران می‌آرایند.
قبول کنید که خیلی از استادان با این تیپ دانشجویان ـ ‌فارغ از اینکه چه نقطه نظرات و یا عقایدی دارند ـ ارتباط برقرار نمی کنند و بُر نمی‌خورند.
 
من چندین ترم با او درس داشتم. ظاهرش چندان به چشمم نمی‌آمد. علیرغم رفتارهایی که امثال من نمی‌پسندند، خصوصیات ارزشمندی را نیز در خود فراهم کرده بود. من به برخی از این ویژگی‌ها پی برده بودم و از این جهت مسئولیت‌های متعدی به وی سپردم. از جمله آنکه او را دستیار خودم در امتحانات قرار دادم. در آزمون‌ها کمک من بود. از او به عنوان مراقب استفاده می‌کردم، و در یک کلمه به او بها می‌دادم.
 
از این ماجرا دوسالی گذشت. او فارغ التحصیل شد و از دانشگاه ما رفت. روزی او را دیدم، در حالی که سر و وضعی  مرتب و لباسی کاملا ً‌بهنجار داشت. در آغاز او را نشناختم، تا خودش را معرفی کرد و هنگامی که تعجب مرا از دیدن شرایط تازه‌اش دید، گفت:
استاد! من در همان دورانی که شاگرد شما بودم، با فعالیت‌هایی که شما به ما می‌سپردید احساس بزرگی می‌کردم.
 
آهسته سرش را کنار گوشم آورد و گفت استاد؛ شما ما را آدم حساب می‌کردید!
همان وقت دوست دخترهایی داشتم که مرا آنطور می‌پسندیدند. همه را کنار گذاشتم. امروز برای خودم کسی شده‌ام و سری در سرها درآورده‌ام.
 
دوستان خوبم؛ من هنوز هم که این مسائل را مرور می کنم، به خود می‌بالم که در محیطی کار می‌کنم که وقتی بذر محبت و صبر و حوصله در آن بکاری، این چنین ثمراتی به بار می‌آورد.
شما می‌خواهید چه کنید که از دانشگاهی اسلامی سربرآوردید؟ این نوع اندیشه‌ها و این قبیل رفتارها که متعالی‌اند و ریشه در ذات آدمها دارند،‌ مؤثر نیستند؟ حتماً هستند!
 
آکیرا کوروساوا، کارگردان، نویسنده و تهیه کننده ژاپنی و یکی از تأثیرگذارترین و مهمترین فیلمسازان تاریخ سینما در نوشته‌ای کوتاه چنین می‌نویسد:
 
«سینما چیست ؟ پاسخ دادن به این پرسش کار آسانی نیست . سالها قبل شیگا نائویا نوشته کوتاهی از نوه اش عرضه کرد و آن را یکی از درخشان ترین قطعات منثوری نامید که در تمام عمرش خوانده است . او این قطعه را در یک نشریه ادبی به چاپ رساند .
عنوان مقاله «سگ من» بود و در آن چنین نوشته بود  : سگ من مثل خروس است . او در ضمن مثل یک گور کن هم هست . شباهتی هم به روباه دارد و ....
 
در این مقاله تمام ویژگی های بارز سگ ، در تشابه با حیوانات دیگر ذکر شده بود و فهرست جامعی از حیوانات مختلف را شامل می شد اما با این جمله پایان می یافت :  اما سگ من چون سگ است و بیش از همه به یک سگ شباهت دارد .
 
یادم می آید وقتی این مقاله را می خواندم، از خنده ریسه رفتم، اما در آن نکته جالبی نهفته است . سینما به هنرهای زیادی شباهت دارد. در کنار ویژگی‌های ادبی بسیار ، ویژگیهای تأتری هم دارد ، جنبه های فلسفی هم دارد، از نقاش، معماری، مجسمه سازی و موسیقی هم نشان هایی دارد . اما سینما در تحلیل نهایی، سینماست.»
 
بگذارید با عنایت به اینکه در مثال مناقشه نیست، ما نیر از این نکته جدی استفاده نموده، بیان بداریم دانشگاه اسلامی، با وجود آنکه شبیه خیلی از جاهای دیگر هست، با وجود آن که مؤلفه‌های بسیاری از مجامع اسلامی را دارد، با آنکه می‌توان فهرستی از مشترکات آن را با «اسلامی» های دیگر بر شمرد، اما در نهایت دانشگاه اسلامی است!
 
خواهش می‌کنم این محیط را با هیچ جای دیگر یکسان تلقی نکنید!
 
بله؛ ما این محیط را با هیچ محیط دیگری یکسان تلقی نمی‌کنیم.
 
اینجا دانشگاهی است که اگر با برنامه و طراحی از پیش تعیین شده در آن تلاش کنی، می‌توانی به مرور و شاید در چند دهه متوالی اسلامی اش کنی، کما اینکه دیگران طی چندین دهه و با کوشش و حمایت رژیم ستمشاهی توانستند میان آن و اسلام  فاصله‌ اندازند!
 
اینجا هر بذری بکاری، همان را درو می‌کنی ... به شرط آنکه حوصله کنی و تا رسیدن محصول دوام آوری.
 
دوستان و همکاران عزیر؛ من حاصل تجربه‌ای را می‌گویم. ادعایی ندارم، اما در این دوران بلند معلمی چیزهایی دیده‌ام که به آنها اعتقاد دارم. مثل اینکه می‌گویی الان روز  است و شما در فراخنای این سخن گشاده دستی خورشید را در تابش بی‌دریغ آن می‌بینید.
 
دانشجوی دختری داشتم که در میان دانشجویان به بخل علمی مشهور بود. نه دانسته های خود را به دیگران یاد می‌داد و نه جزوه خود را در اختیار کسی قرار می‌داد. هم من و هم دانشجویان از او دلگیر بودیم، اما او از روش خویش دست بردار نبود.
 
به هر حال باید به عنوان استاد و معلم وی کاری می‌کردم. گروهی از دانشجویان که برای درک و یادگیری درس نیاز به تلاش بیشتری داشتند، به او سپردم و گفتم اگر موفق شوی سطح علمی اینها را بالاتر آورده، به طوری که بتوانند در پایان تمرم نمره قابل قبولی از این درس بیاورند، مزایای خاص را برایت در نظر خواهم گرفت.
 
او سرپرستی این تیم را قبول کرد. دانشجویان نخست از روش او که با امر و نهی همراه بود، گله می‌کردند و از این امر شاکی بودند. اما بعدها به این نتیجه رسیدند که در وی قوه مدیریت و سرتیمی به وفور وجود دارد. و گویا خدا وی را برای این کار آفریده است.
 
او با اتخاذ چنین روشی علاوه بر قرار دادن جزوات خود در اختیار تیم، آنها را اطلاعات سرشار علمی خود بهره‌مند می‌کرد. دوستان او بعدها اظهار می‌داشتند او چنان بر جزئیات مسائل علمی واقف است که همراهی با وی علاوه بر تقویت علمی ما، ژرفای کار پژوهشی ‌مان را نیز گسترش داده است.
 
از چارلی چاپلین نقل کرده‌اند که هر کاری راهی دارد، باید گشت و آن را جُست و هرگز از یافتن آن مأیوس و سرخورده نشد.
 
بد نیست بار دیگر به بحث اصلی مان باز گردیم و این بار بگوییم اسلامی شدن دانشگاه راهی - بلکه راه‌هایی-  دارد.  ‌بگردیم و آنها را پیدا کنیم و در آنها گام نهیم.
اگر هر یک از ما گامی در این راه نهد، چندی نخواهد پایید که از راههای آباد و پر رفت و آمد به شمار خواهد آمد!
 
***
مدل جذاب برای مدیریت نوین جهان
 
حقیقت همان است که دوست و همکار عزیزم به آن اذعان نموده، به زیبایی از آن پرده برداشتند. باید در مسیر اسلامی شدن دانشگاه‌ها راه‌های گوناگون را جُست و در آنها ‌گام نهاد.
 
به زعم اینجانب یکی از این راهها که به ویژه فراسوی استادان گشوده شده است، آگاهی بخشی و معنابخشی به زندگی خود و دیگران است. این دو لازم و ملزوم یکدیگر و مترتب بر هم هستند. هرجا آگاهی بخشی صورت پذیرد، متعاقب آن معنا بخشی به زندگی نیز اتفاق می‌افتد.
 
آگاهی بخشی چنان مهم است که خداوند ثواب و عقاب خود را دائر مدار آن  قرار داده، آنجا که بنده به حسن و قبح عملی آگاهی نداشته و ناآگاهانه به انجام آن مبادرت ورزیده باشد، ثواب و عقاب را از آن برداشته است.
 
یکی از مباحث اساسی متکلمان بحث «قبح عقاب بلا بیان» است. یعنی مؤاخذه کردن در جایی که بیانی وجود نداشته و روشنگری صورت نگرفته است، امری قبیح و ناروا شمرده می شود.
 
همچنین معنابخشی به زندگی چنان مهم است که امروزه نخبگان در برخی کشورهای پیشرفته و به ویژه کشور آلمان مطب‌های معنوی ایجاد کرده‌اند. مراجعه‌کنندگان به این مطب‌ها ظاهراً از درد خاصی رنج نمی‌برند و درگیر مشکل جسمانی ویژه‌ای نیستند، اما در زندگی به پوچی و بیهودگی رسیده‌اند. آنان از حیات بی‌رمق و تهی از معنویت خود سیر شده و در معرض افسردگی شدید قرار دارند.
 
در مطب‌های معنوی این پزشک نیست که به مداوای افراد می‌پردازد، بلکه کشیش یا فیلسوف است که مسائل روحی و معنوی افراد را واکاوی می‌کند و برای آن نسخه شفابخشی می‌پیچد!
 
دوستان عزیز؛ تعجب نکنید. این کار در یک کشور کم بضاعت یا فاقد هنجارهای شخصیتی انجام نمی‌شود، در کشور پیشرفته ای انجام می‌پذیرد که معنابخشی به زندگی آدمها ـ دست کم ـ بخشی از اولویت مسئولان آن تلقی می‌شود.
 
امروزه مدیریت نوین جهان مدل‌های گوناگونی را برای آگاهی بخشی و معنابخشی زندگی انسانها تعریف و تبیین کرده است. از جمله این مدل‌ها می‌توان به چرخه دمینگ (Deming cycle) یا چرخه  PDCA اشاره نمود.
 
این چرخه نخستین بار توسط دکتر ویلیام ادواردز دمینگ (متولد 1900 آمریکا)  نظریه پرداز مدیریت نوین جهان پیشنهاد گردید.
 
او در چرخه خویش  به چهار اصل اساسی برنامه‌ریزی، اجرا، کنترل و پایش، و اقدام تصریح ورزیده، بر این اساس آگاهی جدید و مضامین تازه‌ای ابداع نمود.
 
در مرحله اول (P=Plan)  توصیه به برنامه‌ریزی می‌شود. تعیین اهداف و پیش بینی فرآیندهای لازم از ملزومات این برنامه‌ریزی  است. دمینگ به مخاطب خود پیشنهاد می‌کند اولویت خویش را برای نواحی قابل بهبود مشخص کند، از فلوچارت یا چارت پارتو استفاده کند و در نهایت به برنامه‌ر یزی دقیق و اساسی دست یازد.
 
 در مرحله دوم (D=DO) دستور به اجرای فرآیند داده می‌شود.  در این مرحله باید تست‌ها یا مراحل متغیر به مرحله اجرا درآیند. همان تغییراتی که در مرحله برنامه‌ریزی در مورد اجرای آن تصمیم گیری لازم به عمل آمده است.
 
درمرحله سوم (C= check) فرآیند کنترل، انداره‌گیری و پایش می‌شود. یافته‌ها در این مرحله لازم است طبق خط مشی‌ها، اهداف و الزامات کنترل شوند.
 
مراحل یادگیری مرور گردیده، اشتباهات احتمالی و میزان انحراف آنها از پروسه اصلی مورد بررسی قرار می‌گیرند. در این مرحله است که متوجه می‌شویم آیا فرآیندهایی که بایستی در مرحله (Do) ایجاد می‌شده، به قدر کافی مؤثر بوده‌اند یا نه، و آیا به بهبود مورد نظر دست یافته‌ایم یا خیر!
 
در مرحله چهارم (A=ACT)  مهمترین تمرکز بر اقدام است. در این مرحله است که بایستی انجام اقدامات جهت بهبود مداوم عملکرد فرآیند کلید زده شود. تغییرات ثبت گردیده و چرخه از نو آغاز گردد. همچنین در این مرحله است که بایستی فهمیده شود که کار استمرار یابد یا متوقف گردد. طرح سؤالات جدی نظیر: آیا با انجام این پروسه وقت خود را تلف کرده ایم؟ آیا ادامه کار با وجود همه مشکلات پیش آمده سودمند است؟ آیا در نهایت بهبودی صورت می‌پذیرد؟ و ... در این مرحله  اتفاق می‌افتد.
 
در حقیقت مرحله چهارم پیام آور اقدامات اساسی است: کار را ادامه بده، یا متوقف کن یا در آن تغییر جدی ایجاد کن!
 
و در نهایت بازگشت مجدد به برنامه‌ریزی و ادامه چرخه.
 
فکر کنید اگر آگاهی بخشی و معنا بخشی به زندگی چنین زیبا و جذاب مدل سازی می‌شد، چه آثاری که به بار نمی‌آورد!
 
همکاران گرامی؛ من براساس همین شرایطی که عرض کردم، اگر احساس کنم می‌توانم بر دیگران اثر  گذارده، به آگاهی آنان بیفزایم، به هیچ وجه از این مهم غفلت نمی‌‌ورزم.
 
ممکن است ما و شما دارای عقاید متفاوتی باشیم، اما باور کنید که من سر کلاس دانشگاه و در مقابل دانشجویان خویش نیز از چنین اقدامی فروگذار نمی‌کنم.
 
چندی پیش با بچه‌های ترم اولی کلاس داشتم. کلاسی مختلط با دانشجویانی که برخی  از آنها هنوز به گونه‌ای کامل از دبیرستان به دانشگاه اسباب کشی نکرده بودند!
در میان آنها دختر دانشجویی وجود داشت که با آرایش تند و غلیظ سر کلاس حضور می‌یافت. از آنها که دانشگاه را با محفل عروسی اشتباه گرفته‌اند.
 
یکی دو جلسه دندان به جگر گذاشته، چیزی نگفتم شاید گذر زمان و دیدن شرایط سایر دانشجویان مؤثر واقع شده، اقتضای محیط دانشگاه را متوجه شود!
 
باور کنید، نشد که نشد. روزی سر کلاس به گونه‌ای عام، بدون آنکه اشاره به شخص بخصوصی کنم گفتم من همزمان با ایران در سه کشور اروپایی هم تدریس می‌کنم. استاد مدعو دانشگاه‌های اروپا هستم. در طول این سالهای تدریس هیچگاه ندیدم هیچ دختری در دانشگاه با آرایش ظاهر شود.
 
این گذشت و جلسات بعد دیدم سخن من کوچکترین اثری به جا نگذاشته است. روزی به مناسبت گفتم مادر من متولد 1306 است، اما پوست صورتش مثل زنهای 50 ساله روشن و شفاف است. می‌دانید چرا؟ چون در طول دوره جوانی از این سرخاب، سفیداب ها پرهیز می‌کرد! (و این کلمه سرخاب، سفیداب را عمداً گفتم تا دست کسر بر سر چنین کاری بکشم.)
 
شما که در سن جوانی از زیبایی طبیعی برخوردارید، اگر خود را عادت بدهید که از این لوازم آرایشی رنگ و وارنگ استفاده کنید، فردا که به سن 60 سالگی برسید، نمی‌شود نگاهتان کرد.
 
کلاس که تمام شد، دیدم آن دختر دانشجو به جای خود نشسته است. سر بلند کرد و گفت استاد؛ همه فهمیدند که با من بودید ... چرا اینقدر به این بحث‌ها گیر می‌دهید؟
 
گفتم می‌دانی‌چرا؟ چون دانشگاه محیط مقدسی است. این قبیل کارها درس و بحث و آموزش را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. دانشجویان در اروپا و آمریکا بدون هیچ قانون نانوشته‌ای، این قبیل قضایا را مراعات می‌کنند، شما با صدتا قانون و بخشنامه و منشور اخلاقی هم این قواعد را  رعایت نمی‌کنید!
 
بگذریم؛ من گمان می کنم استاد چون مشعلی است که هر جا تاریکی، ابهام، اشتباه یا سوء تفاهمی می بیند، باید راه را روشن کند! هرچند چنین اقدامی، بر بعضی آدم ها خوش نیاید.

*عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی

تور تابستان ۱۴۰۳
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # جهش تولید با مشارکت مردم # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل