بازدید 10983

حافظ و سعدی دارایی همه ما فارسی‌زبانان است

گل‌نظر كلدي
کد خبر: ۶۹۰۳۳۹
تاریخ انتشار: ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۵:۲۶ 02 May 2017
«گل‌نظر كلدي» شاعر نامدار تاجيك در كشور خويش لقب «شاعر ملي» دارد و حتي شعرِ سرود ملي آن ديار را، پس از استقلال آن سروده است. دغدغه اين اديب پرآوازه، نزديكي بيشتر ملت‌هاي فارسي‌زبان و به ويژه نخبگان آن به يكديگر است و بيم او آن است كه در صورت فقدان اين قرابت، دستاوردهاي كهن و پرقدمت زبان فارسي در آشفته‌بازار توليدات ديگر ملل مستحيل و حتي توسط آنان سرقت شود! او درگفت و شنودي كه پيش روي داريد، در بسط بيشتر اين ايده با ما سخن گفته است. اميد آنكه علاقه‌مندان ادب و تاريخ را مفيد و مقبول افتد.       
 
جناب كلدي! شايد بهتر باشد كه در آغاز اين گفت‌وگو از زبان خود شما بيشتر با شما آشنا شويم؛ با زندگي و سوابق فرهنگي و ادبي شما.
 
بنده گل‌نظر هستم، شاعر مردمي تاجيكستان. در سال 1945 ترسايي (ميلادي) در ديهه «گرگر» ناحيه «عيني» حوزه «زرفشان» جمهوري تاجيكستان زاده شدم. حوزه  زرفشان، همان حوزه‌اي است كه منطقه«رودك» - كه همان زادگاه «رودكي» است- هم در آن قرار دارد. من تا تحصيلات متوسطه در همين ناحيه مي‌زيستم. سپس در سال 1961 ترسايي براي تحصيل در رشته زبان و ادبيات تاجيك دانشگاه ملي تاجيكستان، به شهر دوشنبه رفتم. در سال 1966 ترسايي فارغ‌التحصيل شدم و به روزنامه‌نگاري پرداختم. در اين دوران، بنده علاوه بر نگارش مقالات ادبي در مجلات مختلف، سردبيري چند نشريه را نيز بر عهده داشتم؛ از جمله هفته‌نامه‌اي كه ارگان رسمي«اتفاق نويسندگان تاجيكستان» بود. اين دغدغه  روزنامه‌نگاري در همه عمر با من همراه بوده است. هنوز هم از نگارش مطلب در مجلات دست برنداشته‌ام و با نشريات مختلف همكاري دارم.
 
گويا شما علاوه بر دغدغه‌هاي فرهنگي، اهل سياست هم هستيد. اينطور نيست؟
 
بله. من پنج سال هم نماينده  پارلمان تاجيكستان بوده‌ام، اما دغدغه اصلي‌ام همان فرهنگ است. آخر، هنگامي كه بخواهيم آن ايده‌ها و اهداف فرهنگي را عملي و اجرايي كنيم و تحقق بخشيم، تنها راه همين است كه وارد بدنه حاكميت و دولت شويم. در تاريخ هم، هر جا اهالي فرهنگ آستين بالا زده‌اند و توانسته‌اند به مسئوليت اجرايي برسند، گام‌هاي بلند فرهنگي برداشته شده و جلوي سركشي و كژروي سياستمداران و منفعت‌طلبان گرفته شده است.
 
در حال حاضر مشغول چه كاري هستيد؟
 
بنده  در حال حاضر متصدي«كميته مكافات ادبي استاد رودكي» هستم.
 
اين جايزه سالانه اعطا مي‌شود؟
 
بله، اين يك كميته دولتي است و اين جايزه را حكومت تاجيكستان مي‌دهد.
 
اين جايزه صرفاً ادبي است؟
 
نه، بهتر است بگوييم كه هنري است. اين جايزه از بخش‌هاي مختلف مثل داستان، شعر بزرگسال، شعر كودكان، موسيقي، تئاتر، نقاشي، روزنامه‌نگاري و.... تشكيل شده است. بخش ديگر اين جايزه به اديبان و پژوهشگراني اعطا مي‌شود كه در رشد و بالندگي ادبيات و فرهنگ تاجيك خدمت كرده‌اند. جالب است كه اين جايزه مختص داخل تاجيكستان نيست و از ايران هم تا به حال به يكي، دو تن از چهره‌هاي ماندگار اين كشور(البته بعد از مرگشان) اعطا شده‌است. سال گذشته هم سفير كبير جمهوري اسلامي ايران در تاجيكستان، آقاي دكتر علي‌اصغر شعردوست اين جايزه را بردند. ايشان خدمت‌هاي فراواني به معرفي ادبيات تاجيكستان كرده‌اند، از جمله دو جلد كتاب« ادبيات نوين تاجيكستان» و«چشم‌انداز شعر امروز تاجيك » كه آثار بسيار ارزنده و بي‌بديلي هستند و براي تدريس در دانشگاه مناسبند. ايشان همين‌طور در چاپ آثار كساني چون: استاد عيني، لايق شير‌علي، مؤمن قناعت، بازار صابر، گل‌رخسار صفي و... خدمت‌ها كرده‌اند.
 
مناسب است كه در اين بخش از گفت و شنود، چند مورد از آثار خودتان را براي ما نام ببريد.
 
من تا امروز بيش از 40 اثر منتشر كرده‌ام. بعضي از شاعران مي‌گويند« ما فقط شاعريم و نقد نمي‌نويسيم» يا«ما فقط به ادبيات كلاسيك مي‌‌پردازيم و اهل كتاب كودك نيستيم»؛ اما بنده هم براي كلان مردم اثر مي‌نويسم و هم براي كودكان نقد مي‌نويسم و هم نثر ادبي و هم شعر. تا به حال بر اساس فيلمنامه‌هاي من، پنج فيلم هنري در تاجيكستان توليد شده است. علاوه بر اين، من آثار بسياري از شاعران فرانسه و روس و عرب را به زبان تاجيك ترجمان كرده‌ام.
 
از مجموعه‌هاي شعر خودتان هم چند مورد را نام ببريد.
 
بله، اگر حافظه ياري كند، من چند كتاب را نام مي‌گويم. «پي دريا»، «دستر خوان»، «‌مرزبان»، « فصل آغاز» و... همين طور چون ما سال‌ها در ضمن اتحاد شوروي بوديم، چند جلد كتاب من در مسكو به روسي چاپ شده است. در كويت هم مجموعه‌اي از ترجمان شعرهاي من به عربي چاپ شده است. در ايران نيز در سال 1999 ترسايي، با دستچين دوست از دست رفته‌ام قيصر امين‌پور، كتابي با نام «زبان عاشقي» از من منتشر شد.
 
آقاي گل‌نظر! خود شما هم برنده  جايزه‌هاي شعر تاجيكستان بوده‌ايد؟
 
بله، من تقريباً همه  جايزه‌هاي شعر تاجيكستان را صاحب بوده‌ام. مثلاً جايزه  سازمان جوانان، جايزه  استاد ميرزا تورسون‌زاده ( كه جايزه  ويژه  اتفاق نويسندگان تاجيكستان است). جايزه  استاد رودكي(البته آن وقت من هنوز مسئول اين كميته نبودم) و.... همچنين در تاجيكستان به شاعراني كه سال‌ها به فرهنگ كشور خدمت كرده‌اند، عنوان«شاعر مردمي تاجيكستان» داده مي‌شود كه بنده اين عنوان را نيز صاحب گشته‌ام.
 
شما سراينده سرود ملي تاجيستان هم هستيد. درباره  چند و چون توليد اين سرود براي ما بفرماييد.
 
 بنده هم سرود ملي جمهوري تاجيكستان را ساخته‌ام و هم سرود «انجمن پيوند» را. در سال 1991 ترسايي، وقتي كه تاجيكستان به استقلال رسيد، شوراي عالي تاجيكستان تشكيل شد. در آغاز فرد ديگري رئيس شورا بود. بعد از وي، امام علي‌رحمان رئيس اين شورا و بعداً رئيس‌جمهور شد. طبق قرار شوراي عالي وقت، هم پرچم تاجيكستان بايد نو مي‌شد و هم سرود ملي تاجيكستان. شايد بدانيد كه تاجيكستان در زمان شوروي هم، سرود ملي مستقل به زبان تاجيكي داشت كه شعر آن را استاد ابوالقاسم لاهوتي ساخته بودند. اما طبق قرار شوراي عالي، بعد از استقلال بايد اين سرود عوض مي‌شد.
 
اگر سرود ملي به زبان تاجيكي وجود داشت، چه نيازي به تغيير آن بود؟
 
آن سرود طبق منويات و نظرات كمونيستي ساخته شده بود؛ «چو دست روز، مدد نمود، برادري خلق استوار شد و....» در آن سرود، نام لنين آورده شده بود و از اين جور مضامين در درون خود داشت. بعد از استقلال، اين سخن‌ها ديگر به كار نمي‌رفتند. پس لازم آمد كه متني ديگر نوشته شود.
 
ما در سرود ملي فعلي، آهنگ آن سرود سابق را حفظ كرديم ولي شعرش را تغيير داديم. در اجلاسيه  شانزدهم شوراي عالي - كه در خجند برگزار شد- يعني همان اجلاسيه‌اي كه در آن امام علي‌رحمان به رياست آن شورا رسيد، پرچم و نشان ملي تاجيكستان انتخاب شد و آزموني برقرار شد براي سرود ملي. طي چهار سال، بسياري شاعران شعر نوشتند و آهنگسازان آهنگ ساختند. آخر از ميان شعرها، شعر من غالب آمد و آهنگ سابق باقي ماند: «‌ديار ارجمند ما!/به بخت ما/ سر عزيز تو بلند باد/ سعادت تو، دولت تو، بي‌گزند باد/ ز‌دوري زمانه‌ها رسيده‌ايم/ به زير پرچم تو صف كشيده‌ايم/ زنده باد اين وطن/ تاجيكستان آزاد من.» اين يك بند از آن سرود است كه بنده در همان وزن شعر استاد لاهوتي ساختم. سال آينده، 20 سال پر است كه متن من، سرود ملي تاجيكستان است.
 
حالا كه صحبت به استقلال تاجيكستان رسيد، بگذاريد بپرسم كه شعر تاجيكستان بعد از استقلال، نسبت به زمان شوروي چه تغييراتي پيدا كرده است؟
 
همچنان كه تاجيكستان بعد از استقلال را مي‌توانيم تاجيكستاني نو بدانيم، شعر نوين تاجيكستان را نيز بايد به برهه  پس از استقلال نسبت دهيم. در دوره  جديد، اولين تغييرات، محتوايي بود. يعني در دوران شوروي ‌ما حق نداشتيم در شعر درباره  دين خودمان سخن بگوييم. مخالفان ما مي‌گفتند: « شما چرا اين قدر تنگ‌نظري داريد؟ اين چه شعري است كه شاعر به جاي آرمان خلق و جماهير شوروي، دنياي شعر خود را محدود كند و از دين خود يا از بوم‌زاد خود در شعرش بگويد؟» حتي منتقدان با تازيانه  تنقيد به شاعران نهيب مي‌زدند.
 اما پس از استقلال، گوينده ديگر آزاد شد. پس در دوره  نو، شعرهاي وطني و ديني بيشتر از قبل شد. توصيف طبيعت و از اين قبيل هم كه هميشه در شعر تاجيك بود، حفظ شد. در دوران شوروي، شعار گونه‌اي بود كه مي‌گفتند: ادبيات بايد« شكلاً ملي و مضموناً سوسياليستي» باشد! به همين خاطر، در دوران شوروي، شعر تاجيك فرم‌هاي بومي خودش را كه همان دوبيتي و غزل و... باشد، حفظ كرده بود. بعد از استقلال، باز همان فرم‌ها باقي ماند، البته چهارپاره زياد شد. در زمان شوروي‌ـ شايد به تأثير ترجمه‌هاي روسي‌ـ شعر نوي نيمايي مدت‌ها بود كه رواج داشت. اين فرم نو، بعد از استقلال بيشتر شد. زبان شعر هم، تغييرات اساسي كرد، يعني با زبان كوچه و بازار بيشتر گره خورد، البته اين يك بدي هم داشت و آن اينكه امروزه در شعرهاي نو، حتي در همان غزل‌هاي جوانان كه چه در تاجيكستان و چه در افغانستان و ايران مي‌شنويم، انگار همه اينها را يك نفر گفته است! در همه اين شعرها، فضاهاي تكراري و واژه‌هاي تكراري زياد است. اين يعني اينكه شاعران جوان‌تر، شايد به مدد اينترنت و غيره، انگار بيشتر از جهان شعر ديگران خبر دارند و شيفته  همان زبان و همان فضاها مي‌شوند و نمي‌توانند در خلوت خويش، جهان خاص و مخصوص خود را بيابند و شعرشان را در فضاي متشخص خود بيافرينند. اين براي من خوشايند نيست.
 
اگر همه  اين شعرها را گردآوريم، گمان مي‌كنيم همه از يك شاعر است. در اين گونه شعرها، تأثير مستقيم احساس شخصي و واقعيات پيرامون كمرنگ است. گرچه اين قبيل شاعران ادعا دارند كه پيرو نيما هستند، اما اين كارها شعر را به بن‌بست مي‌كشد و خلاف گفته‌هاي استاد نيما يوشيج است. اين خلاف شعرهايي است كه اخوان ثالث و فروغ و. . . بر طبق جهان واقعي و زندگي پيرامون خودشان سرودند. اما تغييرات زبان در شعر تاجيك با آثار استاد مؤمن قناعت شروع شد يعني 40يا 45 سال پيش از اين. بعد از او بود كه گل‌رخسار و بازار‌صابر و استاد لايق اين راه را به خوبي ادامه دادند. اينان با حفظ سنت‌هاي خوب زبان مادري به امروزي كردن و نرم كردن زبان شعر پرداختند.
 
از نظر من در اين تغييرات زباني، اين شاعران تاجيك، شديداً تحت تأثير فروغ فرخزاد، سهراب سپهري و... بودند. البته اخوان ثالث هم بسيار تأثير‌گذار بود. اما بيشتر از همه، فروغ و سهراب مؤثر بودند. اشكالي كه بعد از نو شدن گريبانگير شعر تاجيك شد، اين بود كه ديگر به وزن و قافيه چندان اعتبار ندادند و گاهي به جابه‌جايي، كشيدگي و كوتاهي هجاها در شعرشان اهميت ندادند.
 
جناب استاد! در خلال صحبت‌ها از «انجمن پيوند» نام برديد. درباره  اين انجمن و هدف آن هم توضيح مي‌فرماييد؟
 
انجمن پيوند- كه تاكنون پنج دوره  سالانه آن در دوشنبه برگزار شده است- در حقيقت يك گردهمايي دوستانه و علمي‌ـ فرهنگي است بر مبناي حضور فارسي‌زبانان و تاجيكان جهان. هر سال تاجيكان پر نفوذ - كه در جهان پراكنده‌اند- از اروپا و امريكا و ساير نقاط جهان، به دعوت دولت تاجيكستان در دوشنبه گرد هم مي‌آيند و درباره  آينده  فرهنگي تاجيكستان و راه‌هاي گسترش و پربار كردن فرهنگ اين كشور هم‌انديشي مي‌كنند. اين انجمن در برطرف كردن مشكلات و حمايت از سازمان‌هاي غير‌دولتي و انجمن‌هاي خرد و كلان هم فعال است. در اين مراسم، دوستان تاجيكستان از كشورهاي فارسي‌زبان و همه  كساني كه به فرهنگ تاجيكستان خدمت كرده‌اند، هم حضور دارند.
 
آقاي گل‌نظر! آيا مي‌توانيد به مورد مشخصي اشاره كنيد كه دولت تاجيكستان يا مجموعه نويسندگان تاجيك يا همين انجمن پيوند، درباره  نزديك‌تر كردن سه كشور پارسي‌زبان، قدمي برداشته باشند؟
 
شما مي‌دانيد كه كشور ما از نظر اقتصادي بنيه ‌قوي ندارد. ما تاجيكستان را بايد از دوران پس از استقلال، به حساب بياوريم و از آن انتظار داشته باشيم. ما بعد از استقلال، سال‌ها درگير جنگ داخلي و پس از آن هم سال‌ها مشغول بسامان كردن اوضاع كشورمان بوده‌ايم. با اين حال، گمان مي‌كنم كه دانشگاه‌ها و مراكز فرهنگي دولتي و مردمي تاجيكستان، به خوبي توانسته‌اند دست كم مردم خود تاجيكستان را با ذخاير فرهنگي نياكان و با دستاوردهاي ادبي و فرهنگي معاصر ايران و افغانستان آشنا كنند. شايد در اين باره كه شما سؤال كرديد، بايد از كشوري مثل ايران بيشتر انتظار كار داشت. كشور شما به نوعي پيشگام كشورهاي فارسي‌زبان است و چشم اميد تاجيكستان و افغانستان، امروز به سوي ايران دوخته شده است.
 
كشور شما در تعاملات بين‌المللي به حد كافي مؤثر است و مي‌تواند صداي همه  ما را، صداي فرهنگ پارسي‌زبانان را به گوش جهان برساند. من از كارهايي كه ايران در اين‌ يكي دو دهه در اين باره كرده است سپاس دارم، ولي انصاف بدهيد كه اين كافي نيست. ايران بايد اين پيشگامي را باور كند و اين مسئوليت را بر شانه خود حس كند. از ما، تنها ياري برمي‌آيد و بس. بنده، هم از طرف تاجيكان و هم از سوي افغان‌ها، با دل درست مي‌گويم كه ما يار ايران خواهيم بود چون مي‌دانيم كه اين صدا از هر دهاني كه شنيده شود، صداي همه ماست.
 
شايد شما بي‌خبر باشيد ولي در ايران، درك و همت كافي در اين مورد وجود دارد. حتي برخي نهادها هستند كه اصلاً براي همين منظور تشكيل شده‌اند و قاعدتاً فلسفه  وجودي و تلاش‌هايشان معطوف به همين دغدغه است. به نظر شما به شكل عيني و كارآمد، دقيقاً بايد چه كاري از طرف ايران انجام شود؟ اولين قدم مؤثري كه براي اعتلاي اين فرهنگ مشترك و رساندن صداي اين فرهنگ مشترك مي‌شود انجام داد، چه مي‌تواند باشد؟
 
شما اروپا را ببينيد. كمترين كاري كه مي‌شود كرد اين است كه ما مرزها را بين خودمان كمرنگ كنيم. الان قواعد ديپلماتيك خوبي براي اين كار معمول شده است. ما براي سفر كردن به كشور يكديگر، نبايد ويزا بخواهيم. مشكل اين جاست كه آن روح و پندار يگانگي، هنوز در ميان ما شكل نگرفته است. ما خودمان هنوز، يك افغانستاني را اهل كشوري ديگر مي‌دانيم. اين نبايد باشد. ما در تاجيكستان انجمن ديگري داريم به نام انجمن دوستي ايران و تاجيكستان.
 
رئيس فعلي اين انجمن آقاي نظام احمد است. در ايران هم‌ چنين انجمني هست كه رياستش را آقاي شبستري بر عهده دارد يا همان انجمن پيوند كه عرض كردم. صلاحيت و وظيفه‌ اين نهادها، از همين جنس است. به نظرم اگر در ايران هم انجمن‌هاي اين چنيني وجود دارد، اين انجمن‌ها بايد همديگر را بيابند و جلسات سالانه با هم داشته باشند. دولت‌ها هم - كه خوشبختانه حسن‌نيت دارند- بايد به نتايج نشست مشترك اين انجمن‌ها بها بدهند و ضمانت اجرا براي پيشنهادهاي اين نشست مشترك تدارك ببينند. آمار رفت و آمد هنرمندان و فرهيختگان دو ملت، الان اصلاً رضايتبخش نيست.
 
در جشن‌هاي ملي ما و شما بايد مهمانان فرهنگي‌ـ ونه لزوماً سياسي‌ـ از سه ملت ايران، تاجيكستان و افغانستان حضور داشته باشند. بايد به جايي برسيم كه اگر ما نمايشگاه نقاشي برگزار مي‌كنيم، در آن از نقاشان ايراني و افغان هم اثر باشد و بالعكس در زمينه‌هاي ديگر هم همچنين. اگر در ايران يك اتنولوژي شعر معاصر تأليف مي‌شود، بايد شعر معاصر تاجيك و افغان نيز در آن لحاظ شود. پيوند حقيقي ملت‌ها در همين امور فرهنگي رقم مي‌خورد، نه مرزهاي دروغين روي نقشه.
 
چند سالي هم هست كه جشن‌جهاني نوروز توسط كشورهاي حوزه  نوروز برگزار مي‌شود. به نظرتان همين را هم مي‌توان به فال نيك گرفت و آن را يك نقطه  آغاز مناسب به شمار آورد؟
 
بله، چرا نمي‌شود؟ سه چهار سال است كه سازمان ملل نوروز را يك جشن جهاني اعلام كرده كه منحصر به كشورهاي فارسي‌زبان و حتي كشورهاي منطقه نيست. ماهيت نوروز هم يك ماهيت انساني و جهانشمول است. نخستين مراسم اين جشن جهاني در تاجيكستان، دومينش در ايران و سال پيش در تركمنستان برگزار شد. البته اين جشن‌جهاني براي ما فارسي‌زبانان هم يك فرصت خوب است كه بايد از آن به نفع فرهنگ و زبان مشترك خودمان استفاده كنيم. ان‌شاءالله و بدون شك جشن نوروز، در تحكيم دوستي و برادري خلق‌هاي ما نقشي بارز خواهد بازيد، اما شرطش اين است كه همين جشن نوروز در تعارفات و تشريفات رسمي دولتي خلاصه نشود. نوروز اگر يك واقعه  فرهنگي و ميراث فرهنگي است، جشن آن بايد اوج پيوند و ارتباط اهل فرهنگ باشد، نه فقط سياسيون.
 
يعني مي‌فرماييد كه سياستمداران در اين ميان نقش اساسي ندارند و بار اصلي اين قصه بر دوش اهل فرهنگ است‌؟
 
نه، البته روشن است كه جاده را بايد سياسيون باز كنند، ولي راهيان و رهنوردان اين راه، نمي‌توانند جز اهل فرهنگ باشند. قاعده روزگار چنين است كه كارهاي فرامرزي را بايد سياست‌ورزان انجام دهند تا معتبر باشد؛ ولي اگر كار ماندگار و اثرداري بخواهيم اتفاق بيفتد، بايد به دست خود فرهنگي‌ها صورت بندد. اهالي فرهنگند كه صدر ملت هستند و عصير ملت. يك سياستمدار فقط دستور مي‌دهد، اما يك فرهنگي سخن را ميان مردم مي‌پراكند و اذهان را آماده مي‌كند و در طولاني‌مدت، به آن تأثير و ماندگاري مي‌بخشد.  يك شاعر يا فيلمساز، از بدنه ملت است و زبان ملت را مي‌فهمد و ملت هم سخن او را خوب در‌مي‌يابند. اوست كه بلد است چطور با اقتضاي درد مردم گپ بزند و ذهن آنان را متوجه و حساس سازد بر يك موضوع. از اين روست كه من از اهميت روابط فرهنگي و ارج و ارجحيت آن بر رابطه‌هاي ديپلماتيك مي‌گويم. فرهنگ بايد پيشگام باشد، زيرا فرهنگ، مصلحت‌انديشي‌هاي كوتاه‌مدت و منفعت‌طلبانه سياسيون را نمي‌پذيرد و به افق بلند چشم دارد.
 
ما شاعران و همه  اهل فرهنگ در اين بين نقش اساسي داريم. ما بايد پاره‌هاي جدامانده  فرهنگ خودمان را كه در پس مرز كشورهاي فارسي‌زبان است، بشناسيم و آن را عمق و گسترش ببخشيم.  در چند سال گذشته در سازمان ملل سخن از گفت وگوي تمدن‌ها به ميان آمد. به نظر من، اين حرف متعلق به فرد يا جريان خاصي نيست، نيازي است كه از سوي همه اهل فكر و فرهنگ احساس مي‌شود، منتها يكي از سياستمداران و به هردليل آن را مطرح كرده است. من فكر مي‌كنم آينده  جهان بر همين ايده استوار است. ما در فرداي جهان به همان قدري قدر و اعتبار مي‌بينيم كه از تمدن بشري سهم برده باشيم. خب، ما فارسي‌زبانان اگر بگذاريم اين تكه‌تكه شدن ادامه يابد، زودتر در فرهنگ‌هاي ديگر حل مي‌شويم و آن همه ميراث و دستاورد گرانسنگ كه داريم، مصادره مي‌شود و حتي فرداروز، به نام فرهنگ‌هاي ديگر ثبت مي‌شود. در صورتي كه هنوز هم دير نشده و ما فرهنگ غني امروز را از سده‌هاي قبل ميراث داريم.
 
شعر ما، موسيقي‌ما، دانش و دانشمندان ما، فولكلور ما، بازي‌ها و ضرب‌المثل‌هاي ما، اينها نبايد بگذاريم فراموش شود. ما بايد مدام به خودمان و به يكديگر و به جهان يادآوري كنيم كه ساحل شرقي درياي فرهنگ ما، هند است، بيدل است و حتي چين است و ساحل غربي فرهنگ ما آسياي صغير است، مولوي است و حتي پروس و آلمان است؛ گوته است. اين يادآوري به ما دلگرمي و عزت مي‌دهد كه خود را بيش از پيش يگانه ببينيم و به افق فردا، با اميد چشم بدوزيم.
 
آيا شما در سفرهاي سال‌هاي اخير خودتان به ايران هم، اين ضرورت را احساس و گوشزد كرديد؟ در اين باره، چه بازتاب‌هايي دريافت كرديد؟
 
من همين چندي قبل در شيراز شما بودم. يكي از من پرسيد: «‌آيا شما در تاجيكستان، حافظ و سعدي ما را مي‌شناسيد؟» من پاسخ گفتم: « اين‌ها مال شما نيستند. دارايي همه  ما فارسي‌زبانان هستند. اين مرزهاي دروغين را نبايد باور كرد. شما رودكي را مي‌شناسيد؟ ما نه فقط حافظ و سعدي كه بهار و لاهوتي و شهريار و نيما و سايه و اخوان‌ثالث و شاملو و فروغ و سلمان‌هراتي و قيصر امين‌پور و عليرضا قزوه  شما را مي‌شناسيم. ما در كتاب‌هاي درسي، شعر« مادر» ايرج ميرزاي شما را مي‌خوانيم و او را از خودمان مي‌دانيم؛ «‌روزي كه مرا بزاد مادر/ پستان به دهن گرفتن آموخت.» اما آيا شما عيني و تورسون‌زاده و لايق و فرزانه و بازار و مؤمن ما را شناس هستيد؟» اين بي‌خبري ما از همديگر، بسيار خبر بدي است! اصلاً خبر ندارند كه در تاجيكستان، از نظر فرهنگي چه خبر است! خبر ندارندكه در تاجيكستان به فارسي سره سخن مي‌گويند. اينها همه نقص است. همه نشان آن است كه ما به فرهنگ يكديگر آشنا نيستيم. مراكز عالي و آكادمي‌ها هم در اين مورد وظيفه دارند، چه در تهران و چه در كابل. از همين راه‌ها بايد وارد شد و تقدير فردا را عوض كرد.
 
جناب گل‌نظر! در پايان، اگر نكته  نا‌گفته‌اي به نظرتان باقي مانده، بيان بفرماييد؟
 
من هميشه با خود فكر مي‌كردم كه اين سطر فروغ ‌فرخ‌زاد كه گفته: «‌تنها صداست كه مي‌ماند»، مقصودش كدام صداست؟ در همين روزها در ايران، ناگهان به ذهنم رسيد كه اين همان صدايي بايد باشد كه حافظ فرمود: « از صداي سخن عشق، نديدم خوش‌تر / يادگاري كه در اين گنبد دوار بماند.»  در پايان، براي شما و همه  مردم ايران و همه  فارسي‌زبانان و اصلاً براي تمام مردم جهان، آرزوي عشق‌ورزي دارم و اميد فرداهاي روشن‌‌تر. آرزو دارم روزي همه  مردم جهان در صلح و امنيت و رفاه و برادري زندگي كنند و تنها سخن از مهر بگويند و بشنوند.
 
 این گفت و گو نخستین بار در روزنامه جوان منتشر شده است.
 
تور تابستان ۱۴۰۳
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # جهش تولید با مشارکت مردم # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل