1- ما چه گناهي كردهايم؟ شايد عيب از ماست كه نميتوانيم ببينيم، شايد گرفتار نوعي نابينايي مادرزادي هستيم. مديريت فدراسيون فوتبال با سه ساختماني كه در خيابان سئول، ميدان شيخ بهايي و نزديك به ورزشگاه آزادي دارد، با نزديك به يكصد كارمند، با دهها كميته و دپارتمان اداري، با هياترئيسه و دبيركل و رئيس، قاعدتا بايد نماد توسعه باشد. نماد پيشرفت باشد. نماد اميد به آينده باشد. حتما اشكال از ماست؛ كه ما، فقط به مشكلات خاص و عملكردهاي بخصوصي دقت ميكنيم. دليل عميقتري دارد كه ما نميتوانيم سوءمديريتها را نبينيم، كه ما «نامديران» را ميبينيم، فسادها، نالايقيها، نادانيها، بيسواديها را ميبينيم. مديرعاملي كه براي نامههاي فيفا ارزشي قائل نيست. مديرعاملي كه از نامه فيفا و زبان انگليسي چيزي نميداند. دبيركلي كه خبرنگار وقتي تماس ميگيرد، با لحن تمسخرآميزي پاسخ ميدهد: «اگر به دنبال مقصر هستید ما با قوه قضائیه هماهنگ میکنیم تا همه مقصران دستگیر و اعدام شوند. این طور خیال تان راحت میشود؟» ما چه گناهي كردهايم كه شما بايد مديران ما باشيد؟
2- خروجي همين مديريت، پديده «كيروش امروز» را مقابلمان قرار ميدهد. اصرار دارند كه نبينيم. نگوييم. كيروش هر روز به ما يادآوري ميكند چقدر جامعه نگونبختي هستيم. عامدانه فرياد ميكشد، حقوق ميخواهد، زمان ميخرد اما مسئوليتي نميپذيرد. مگر مسئول اتفاقات تبريز معلوم شد؟ مگر مقصر فاجعه ساختمان پلاسكو مشخص شد؟ كيروش هم بهخوبي آموخته كه نبايد مسئوليت بپذيرد. سرمربي تيمملي فوتبال ايران كه در همه جاي دنيا، مسئول نتايج تيمملي است، مسئوليت آينده را نميپذيرد و چقدر فوتبال ايران نگونبخت است كه صدا از فدراسيونش درنميآيد. فوتبال ايران از دنياي كمبودها آمده است و براي همين فراواني برايش ميشود حضور در جامجهاني، نباختن، اول آسيا بودن، تندي كردن، براي همه شاخ و شانه كشيدن. تقصير ما نيست كه نديدهايم كشورهاي ديگر را. متري براي سنجش نداريم. ما ميان دو دسته از ارزشها گير كردهايم، بر اساس ارزشهاي دسته اول انتقاد كردن از كيروش ممنوع است چون از جاي بهتري آمده است و براساس ارزش دسته دوم، كيروشِ امروز محصول جامعه ايراني است؛ براي همين درست نميدانيم با او چطور برخورد كنيم.
3- پيداست كه كارلوس كيروش خيال دارد در «دموكراسي نوين» هم حق انحصاري رشد و توسعه فوتبال ايران را براي خود حفظ كند. اين ما هستيم كه ميان دو نقش آقاي كيروش دچار تناقض شدهايم: يكي نقش كيروش بهعنوان تنها نجات دهنده فوتبال ايران در اين سالها و ديگري نقش او بهعنوان يك پيمانكار كه زيرمجموعه هيچ ارگاني نيست، به جايي پاسخگو نيست و هر رفتار تحقيرآميزي نسبت به فوتبال ايران از او سر ميزند.
اشكال نقش اول اين است كه باتوجه به تاريخ اين نوع رفتار، كمكم كل ملت جزء اردوگاه «دشمن» محسوب ميشوند و اشكال نقش دوم اين است كه عليرغم نيات خير، هرگز بخت آنرا نداشتيم كه از اين شرايط استفاده كنيم. برعكس؛ اين ما هستيم كه در خدمت كيروش هستيم، صورتحسابهاي عجيبي كه نميدانيم بابت چيست را پرداخت ميكنيم و حق هيچگونه شكايتي نداريم. اين قطعا آرمان ما نيست. اما با اين مديران، اميدي به آينده نيست.