بازدید 14663
«استفن والت» در «فارین پالیسی» نوشت؛

راز بزرگ مداخله ایالات متحده در سوریه

استفن والت، استاد دانشگاه هاروارد و استراتژیست واقع گرای آمریکایی در مطلبی تحلیلی در نشریه فارین پالیسی در مورد ضرورت یا عدم ضرورت مداخله نظامی مستقیم آمریکا در سوریه سخن گفته است. وی بر این باور است که موقعیت ایالات متحده با بیرون ماندن از تحولات کشورهایی که درگیر بحران انسانی هستند، به خطر نیفتاده و نخواهد افتاد.
کد خبر: ۶۳۵۱۱۴
تاریخ انتشار: ۱۳ آبان ۱۳۹۵ - ۱۸:۰۰ 03 November 2016
استفن والت، استاد دانشگاه هاروارد و استراتژیست واقع گرای آمریکایی در مطلبی تحلیلی در نشریه فارین پالیسی در مورد ضرورت یا عدم ضرورت مداخله نظامی مستقیم آمریکا در سوریه سخن گفته است. وی بر این باور است که موقعیت ایالات متحده با بیرون ماندن از تحولات کشورهایی که درگیر بحران انسانی هستند، به خطر نیفتاده و نخواهد افتاد.

به گزارش «تابناک» استفن والت در مطلب خود می نویسد: در حالی که قتل عام و کشتار در سوریه بدون پایان قابل تصوری ادامه دارد، جای شگفتی ندارد که برخی تلاش های خود را برای مجاب کردن ایالات متحده برای ورود به مسأله و اقدام دوچندان کرده اند.

وزیر خارجه سابق هیلاری کلینتون ( و رئیس جمهور احتمالی آمریکا ) از کمپین های انتخاباتی خود استفاده می کند تا اعلام کند، وی هنوز هم از طرح منطقه پرواز ممنوع بر فراز سوریه (یا چیزی شبیه به آن) حمایت می کند و دسته ای از سیاستمداران، اساتید دانشگاهی و گروه های مشاوره ای بر این عقیده هستند که عدم توان آمریکا برای پاسخی مشخص به این مسأله، نشانه دیگری از افول قدرت آمریکا و نابودی اعتبار این کشور است.

«گرگ جاف» در واشنگتن پست گزارش داده است که مظنونین همیشگی در حباب سیاست خارجی در حال متحد شدن پیرامون این ایده هستند که ایالات متحده باید پاسخ قوی تری در این خصوص داشته باشد، که فراموشی استراتژیک آمریکا در این مسیر مهم در حال تبدیل شدن به یک بیماری مسری است. پیام مخفی شده در این عقیده اما این است: اگر ایالات متحده اقدام موثری صورت ندهد، تعهد بیانی ما به این که اینگونه سبعیت ها دیگر به هیچ وجه رخ نخواهد داد، تبدیل به یک تعهد و کلام پوچ خواهد شد و تصمیم برای دور ماندن از این ماجرا، نشانه دیگری از افول قدرت آمریکاست.

همان گونه که خوانندگان مطالب من می دانند، من فکر نمی کنم که ایالات متحده باید بیش از این درگیر تراژدی جنگ داخلی سوریه شود. (و فراموش نکنیم که آمریکا از زمان شروع این جنگ به طرق مختلف قبلا درگیر آن شده است). اما می دانم که آلترناتیوهای منطقی و منسجمی در برابر این عقیده من وجود دارد. من به همه آن کسانی که عقیده دارند، نگرانی های بشر دوستانه باید بر منافع ملی کوته بینانه غلبه کند و به همه کسانی که فکر می کنند آمریکا (و همینطور دیگران) باید هر آنچه از دست ایشان برمی آید برای پایان دادن به درگیری و نجات جان هزاران بی گناه در سوریه انجام دهند، احترام می گذارم.

ما در خصوص پایان این ماجرا با هم توافق داریم ـ نجات جان انسان ها ـ اما نقطه مشخصی که ما را از هم جدا می کند این است که آیا ارسال سلاح یا به کارگیری نیروهای آمریکایی در صحنه نبرد می تواند در نهایت این هدف را با یک هزینه قابل قبول محقق کند یا آنکه درهای جدیدی برای ادامه خونریزی، تلافی جویی و یا حتی افراطی گری بیشتر باز می کند؟

به ویژه آنکه من هنوز ندیده ام که هیچ یک از طرفداران مداخله بیشتر آمریکا، نقشه راهی برای نظم سیاسی بعد از تمام شدن جنگ داخلی و مسیری مشخص برای رسیدن به این نظم ترسیم کرده باشند. آمریکا متعهد به از میان بردن رژیم بشار اسد (به دلایلی که درک آنها سخت نیست) می باشد؛ اما ما واجد یک تصور جدی و صحیح در مورد آنکه چه چیز جایگزین آن خواهد شد، نیستیم. نیاز به گفتن این نیست که این موضوع یک از قلم افتادگی اساسی برای ما در زمان اشغال عراق و کمک برای سرنگون شدن معمر قذافی در لیبی نیز بود. راحت شدن از شر آدم های بد و هواداران آنها، راحت ترین بخش ماجراست، ولی ما درکی از آنچه باید جایگزین آنها شود، نداشتیم.

به هر حال آنچه من بیش از همه به آن اعتراض دارم، ترساندن آمریکایی ها برای اقدام در این خصوص آن هم با اشاعه این مطلب است که اگر از مداخله خودداری کنیم، قدرت، تصویر و یا شهرت این کشور به مخاطره می افتد. این ادعا کمترین اعتبار منطقی هم ندارد و آنچه باعث می شود، کمی مورد توجه قرار گیرد تکرار مکرر آن است. طنز ماجرا این است که اگر تعداد کافی از آمریکایی ها اصرار کنند که تصمیم برای عدم مداخله در بحران های انسانی فی نفسه شاهدی بر افول قدرت آمریکاست، تعدادی آدم ساده لوح در نهایت حرف آنها را باور خواهند کرد؛ اما در واقع هیچ مبنای منطقی برای این حکم وجود ندارد.

چرا من بر این باور هستم؟ زیرا همانند سایر قدرتهای بزرگ ایالات متحده نیز بارها از مداخله در بحران های انسانی عمیق خودداری کرده و هیچ کس نیز به این نتیجه نرسیده که این کشور در حال ضعیف شدن است یا اراده برای دفاع از منافع خود را ندارد و یا تبدیل به یک غول بیچاره و پی پناه شده است. علاوه بر این، این تصمیمات سابق برای عدم مداخله تأثیر چندانی بر امنیت، رونق یا موقعیت جهانی آمریکا نداشته و اگر هم داشته، در واقع منجر به شرایط بهتری برای ایالات متحده در پی دور ماندن از این وضعیت ها شده است.

برای مثال، وقتی بریتانیا در سال 1947 دست از امپراتوری استعماری خود در هند کشید، جدا شدن شبه قاره منجر به 10 میلیون آواره و بیش از یک میلیون کشته در جنگ های بین مسلمانان و هندوها شد. این وضعیت بسیار بدتر از آن چیزی بود که امروز در سوریه شاهد آن هستیم؛ اما ایالات متحده تلاشی برای متوقف کردن آن نداشت. عدم مداخله واشنگتن در این ماجرا ضربه ای به شهرت آمریکا وارد نکرد، مانع از شکل گیری ناتو نشد، ضرری برای سیاست محدود سازی شوروی نداشت و مانعی برای ایجاد رشته ای از نهادها و روابط که در نهایت منجر به پیروزی در جنگ سرد شد، نبود.

همان گونه که «گری بیس» در کتاب خود The Blood Telegram نشان داده، آمریکا این تشکیک اخلاقی خود را در سال 1971 در جنگ بین هند و پاکستان مجددا تکرار کرد و چشم خود را روی شواهد صریح از اینکه ارتش پاکستان در قتل عام 300 هزار بنگلادشی و آواره کردن بیش از 10 میلیون تن دست داشته است، بست؛ اما هیچ کس در آن زمان (و حتی اکنون) بر این باور نبود و نیست که این اقدام هرچند سزاوار سرزنش باشد، تأثیری در موقعیت آمریکا به عنوان یک قدرت جهانی داشته است.

به شکلی مشابه وقتی خمرهای سرخ در 1975 در کامبوج قدرت را به دست گرفتند و صدها هزار نفر در میدان های قتل عام به هلاکت رسیدند، ایالات متحده هیچ کاری نکرد. طنز ماجرا این است که در نهایت این دولت ویتنام (دشمن خونی ما در منطقه شبه قاره) بود که دست به مداخله زده و رژیم پول پات و متحدان جانی وی را از قدرت برکنار کرد. عدم مداخله واشنگتن باز هم منجر به فروپاشی ناتو، شکست اتحادهای آمریکا در آسیا نشد و مانع پیروزی نهایی آمریکا بر شوروی نیز نبود.

همین طور می توان این داستان را ادامه داد. آمریکا در خصوص متوقف ساختن خون ریزی های رژیم راست گرای افراطی در السالوادور و گواتمالا تلاش بسیار اندکی کرد و چشم خود را بر روی «جنگ کثیف» آرژانتین در فاصله سال های 1976 تا 1983 بست و به شکلی فاحش از عراق در جنگ طولانی با ایران حمایت کرد (جنگی که حدودا یک میلیون کشته بر جای گذاشت).

بیل کلینتون از مداخله در نسل کشی روآندا در 1994 خودداری کرد؛ اما این عدم اقدام (که بعدا وی از آن ابراز پشیمانی کرد) منجر به تضعیف جایگاه و موقعیت جهانی آمریکا نشد، به ریاست جمهوری کلینتون پایان نداد یا طول دوران تک قطبی در ساختار نظام بین الملل را نیز کوتاه نکرد. ایالات متحده آمریکا (و الباقی قدرتهای بزرگ) اکثرا از سری جنگ هایی که منجر به نابودی جمهوری دموکراتیک کنگو شد، دور ماند. تقریبا 5 میلیون در نتیجه این جنگها به هلاکت رسیدند؛ اما هیچ کسی ادعا نکرد که این عدم مداخله آمریکا موقعیت اخلاقی یا جهانی این کشور را به مخاطره انداخته است.

در همه این موارد همواره سخنورانی فصیح بوده اند که ایالات متحده را به اقدام دعوت کرده اند و شاید در برخی موارد نیز حق با آنها بوده است؛ اما حقیقت سرد و گزنده و ناگوار این است که ایالات متحده (و هم پیمانان این کشور) کمترین تلاش را در برابر این فجایع داشته اند و تا حد زیادی هم این مسأله در میزان قدرت آنها بی تأثیر بوده است.

همه اینها به معنی آن نیست که ایالات متحده نباید تلاش بیشتری در سوریه یا هرجای دیگری که بحران انسانی در جریان است صورت دهد. این یک مسأله دیگر و مجزاست و سوال اساسی برای من این است که آیا آمریکا از ظرفیت و خرد کافی برای بهبود اوضاع با هزینه بسیار کم برخوردار است یا نه؟ متأسفانه سابقه مداخلات در عراق، یمن، لیبی، سومالی، سودان و افغانستان تشکیک بسیار زیادی در این مورد ایجاد میکند و سوریه محیطی بسیار بدتر از همه اینها برای تلاش در راه بازسازی نظم سیاسی ای که خطر کمتری در بر داشته باشد، است؛ اما تکرار میکنم: درک می کنم که چرا دیگران با ارزیابی من مخالف دارند و تصدیق می کنم که ممکن است حق با آنها باشد.

اما بدترین استدلال در خصوص لزوم مداخله آمریکا در سوریه این است که گفته شود، این مداخله لازم است تا اعتبار آمریکا حفظ شود، تا شهرت آمریکا به عنوان یک قدرت بزرگ اخلاقی تثبیت شود، تا احترام متحدان و دشمنان همزمان برانگیخته شود. موارد تاریخی نشان می دهد، عدم مداخله در تراژدی های انسانی تأثیر بسیار اندکی بر موقعیت جهانی ایالات متحده در گذشته داشته و همین موضوع امروز نیز صادق است. در واقع شیرجه زدن در مرداب سوریه راه بسیار خوبی برای اتلاف منابع و سوزاندن سرمایه های سیاسی رهبران آمریکاست که در نهایت منجر به آن می شود، آمریکا در برابر بحران هایی که منافع حیاتی تری را به خطر می اندازد، کمتر قابلیت واکنش داشته باشد؛ بحران هایی که ناچار در راه هستند.

تکرار می کنم: می توان دلایل منسجمی برای مداخله در سوریه بر اساس هدف ارزشمند کاهش زجر و عذاب انسان ها مطرح کرد. اما باید این ایده را که آمریکا باید برای امنیت، رونق و شهرت خود در سوریه مداخله کند، دور بیندازیم. اینگونه نیست.



تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
خرید چیلر
فریت بار
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# انتخابات ریاست جمهوری # انتخابات # رفح # حج # ارتحال امام خمینی
وب گردی