بازدید 12539

کسی که پنج برابر شما فکر می کند!

حسین سروقامت
کد خبر: ۵۹۳۲۳۳
تاریخ انتشار: ۰۹ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۳:۳۳ 29 May 2016
این یادداشت ها در وهله اول برای استادان دانشگاهها نوشته شده اند. هرچند امید است مطالعه آنها برای اهل علم و خرد و یا همه کسانی که با فرهنگ این مرز و بوم سروکار دارند، نیز خالی از فایده نباشد.
فرض بر این است که عده ای استاد از دانشگاههای گوناگون با طرز تفکرهای مختلف در یک نشست هم اندیشی مجازی حاضر شده و به بحث و گفتگو می پردازند؛ و حاصل همه این بحث ها می شود نیوشیدن کلی حرف خوب؛
....و نوشیدن: «یک فنجان فرهنگ»

15 خصوصیت یک شخصیت سالم


«دوستان صمیمی؛ من به قدر کافی از بحث‌های شما بهره برده‌ام. تصویری که در این نشست‌های هم‌اندیشی از استاد و مدرس دانشگاه ارائه شده، تصویر بسیار روشن و ایده‌آلی است. اگر همه استادان و مدرسان دانشگاهها واجد چنین خصوصیاتی بودند، «نور علی نور» بود!
اما شما بیش از من در جریان هستید که هر استادی از عهده این وظایف برنمی‌آید. کسی می‌تواند چنین مسئولیت‌های مهمی را بعهده بگیرد که به قدر کافی از سعه صدر و بردباری برخوردار باشد. استاد کم‌حوصله از پس بسیاری از وظایف خود برنمی‌آید.

دانشجو نیز قشر عادی اجتماع نیست. جوان است و گاهی جوانی می‌کند. من دانشجویی داشته‌ام که به قدر کافی از نبوغ و استعداد برخوردار بود، اما همین نبوع و خلاقیت در شیطنت‌ها و شرّ و شورهای جوانی او نیز نمایانگر بوده است. لحظه‌ای از او غافل می‌شدم،کلاس را به آشوب می کشاند!

آیا می‌شود به او گفت مثل من باش؟ کسی که جای پدر تو به حساب می آید!
می‌شود گفت جوانی نکن؟
اینجاست که خلاقیت استاد به کمک او می‌آید و از هنر معلمی خویش بهره می‌گیرد که با تک‌تک این بچه‌ها چگونه رفتار کند؟

من چندی پیش در یکی از دانشگاههای تهران با استادی برخوردم که خاطرات فراوانی از دوره استادی خویش داشت.

از جمله آنکه می‌گفت روزی وارد کلاس شدم و دیدم بچه‌ها کاریکاتور جالبی از چهره من روی تابلو کشیده و با ورود من به کلاس دسته‌جمعی شروع به خندیدن کردند.

من گوشه‌ای ایستادم و در سکوت به کاریکاتور خیره شدم. چهره‌ای با سر کم مو و بینی کوفته‌ای!
ایستادن ، نگاه کردن و سکوت من دست کم دو اثر داشت. یکی آنکه تعمداً می‌خواستم به هنر و نقاشی شاگردم اهمیت داده و استعداد او را در نطفه خفه نکنم و دیگر آنکه در این سکوت بسنجم که چه اقدامی بعمل آورم و فکر کنم که چه کاری بهتر است.

من می‌توانستم آن دانشجوی کاریکاتوریست را پیدا کنم و از کلاس اخراج کنم. حتی می‌توانستم بگویم یا کلاس جای اوست یا جای من! (کاری که معلمان قدیم می کردند.)
می‌توانستم بدون آنکه حرفی بزنم یا تعجبی را برانگیزم آن اثر هنری را از روی تابلو پاک نموده، درس خود را آغاز کنم.
می‌توانستم خیلی کارهای دیگر نیز بکنم.

اما پس از قدري مكث گفتم: بچه‌ها؛ بياييد با كمك هم به اين كاريكاتور نمره بدهيم.  من به نظرم قدري بيني مرا بزرگتر از معمول كشيده... اين بيني به اين چهره نمي‌آيد. نظر شما چيست؟ بچه‌ها نظراتي دادند و كلاسي كه مي‌توانست به يك كانون جنجال تبديل شود، به محفلي جهت نقد و نظر يك اثر هنري مبدل شد.

روانشناسان معتقدند كسي كه مي‌خواهد شخصيت سالم و معتدلي داشته باشد، بايستي 15 خصوصيت را در خويش جمع كند: حس مسئوليت، انضباط يا ديسيبلين، ذوق خوب، حس درك زيبايي، اراده قوي و مستحكم، رفتار خوب، اطمينان و رازداري، ادب و احترام، قدرت تشخيص و تميز ، محبت و صميميت، تواضع و خاكساري، صداقت و درستي، وظيفه‌شناسي و وقت‌شناسي، نرمي و انعطاف، قبول درك حق و وظيفه.

آنان همچنين معتقدند اگر اين خصوصيات در كسي جمع شد، علاوه بر پديد آمدن شخصيتي سالم و الگوساز، زمينه سعه صدر و فراخي سينه در او پديدار مي‌شود.
از اين جهت ما استادان علاوه بر آنكه موظفيم خود به اين قضايا توجه كنيم، مسئوليت مهم ديگري نيز داريم كه اين خصوصيات را در خانواده، فرزندان و شاگردان خود نيز ايجاد كنيم!
مگر جامعه سالم برآمده از شخصيت‌هاي سالم نيست؟


البته از اين نكته نيز غفلت نكنيد كه اين رشته سردراز ديگري هم دارد. آدمهايي كه لقب استاد و معلم دانشگاه را يدك مي‌كشند، اما به لوازم و اقتضائات آن پایبند نيستند. پرونده‌اي كه هميشه مفتوح است و برخي از استادان گرامي در مباحث قبلي به آن پرداختند و از آن بعنوان «خطاهاي استراتژيك استادان» نام بردند.

من اگر خود، چنين استادي را نديده بودم و از خطايي كه او از آن پرده برداشت، مطلع نبودم جرأت نمي‌كردم بگويم كه در ميان ما چنين اساتيدي نيز وجود دارند!
فكر مي‌كنم يك استاد اينچنينی بین صدهزار استاد نيز زياد است!

استادي كه از او حرف مي‌زنم، روزي سر ميز ناهار پرده از اين واقعيت برداشت كه من سر كلاس در اولين جلسه ترم جديد با دانشجويي مواجه شدم كه گويا روي صندلي به يك سو لم داده و به قول لات و لوت‌هاي قديم «يه وري» نشسته است. از دور دادم كه: پسر مگه تو چلاقي كه اينطور نشسته‌اي؟
او هيچ نگفت. دانشجویان دیگر هم حرف نزدند. من در كلاس چرخيدم و به تدريس ادامه دادم تا نگاهم دوباره به آن دانشجو افتاد. ديدم واقعاً چلاق است و يك پاي او از بالاي ران قطع شده است.

گويا زمين و زمان دور سرم مي‌چرخيد! آن كلاس را با سختي به پايان بردم و تا يك سال بعد سر كلاس نرفتم؛ به جبران كلمه‌اي كه نبايد مي‌گفتم،‌ اما گفتم.
دوستان عزيز؛ ملاحظه مي‌كنيد كه گاهي تاوان بي‌صبري و كم‌تحملي ما چقدر سنگين است. مي‌بینيد كه چه خسارتي بايد بپردازيم براي كمي خلاقيت كه بايد داشته باشيم و گاهي نداريم!

***
مردی که پنج برابر شما فکر می کند!

«واي...؛ كه چقدر از شنيدن اين ماجرا متأسف شدم. شما گفتيد اين مورد از «خطاهاي استراتژيك استادان» است. اما من فكر مي‌كنم برخي مواقع كار از خطا و اشتباه گذشته است و من با كمال پوزش می خواهم نام آن را «تقصير» بگذارم!

چرا؟ واقعاً فكر مي‌كنيد چرا در ميان ما كه يك سر و گردن از سايرين بلندتريم، گاهي چنين مواردي رخ مي‌دهد؟ من فكر مي‌كنم اين موضوع مي‌تواند حتی موضوع يك پروژه تحقيقاتي و ميداني قرار گيرد كه در چه شرايطي استادان دانشگاهها ـ بدون فكر و تأمل ـ كاري مي‌كنند كه آنان را به آدمهاي عادي جامعه شبيه مي‌سازد!

با اينكه در ميان ما تفكر و تعقل و خردورزي بيش از اقشار ديگر جامعه جريان دارد. من چندي پيش و در فاصله‌اي كوتاه دو طرح جالب را در شبكه‌هاي اجتماعي ديدم كه به نظرم يكي نماد عقل و خرد و ديگري نماد بي‌عقلي و سفاهت بود.

در طرح اول تصوير مغز انسان كه با سيمي به كتابي متصل شده بود و داشت بوسيله كتاب شارژ مي‌شد. در اين طرح كتاب نيروي محركه عقل تلقي شده بود. براستي اگر قرار باشد چیزی عقل انسان را  بارور ‌كند، چه چیزی بهتر از كتاب و مطالعه؟
اين طرح بدرستي نماد عقل‌گرايي و خردورزي است.

طرح دوم كشتي بزرگي را در دريا نشان مي‌داد كه مسافران زيادي سوار آن شده و با آن سفر مي‌كردند، درحالي كه در دست هريك از ايشان يك اره بزرگ قرار داشت كه با آن قسمتي از بدنه كشتي را مي‌بريدند تا براي خود قايق كوچكي دست و پا كنند.

از كشتي بزرگ و امن و آسوده، به قايقي كوچك و خطرناك پناه مي‌بردند. دست از همكاري و همياري هم برمي‌داشتند و گام در راه تک روی و هول و هراس مي‌گذاشتند!
نمادي جالب و ديدني از بي‌عقلي و كم‌خردي آدم ها.

دوستان عزيز؛ اگر هريك از ما اين قبيل موارد را جستجو کرده، به آنها دست یابد، آنگاه آنها را با دانشجو در ميان گذارده، همزمان خود نيز در آن تفكر و تأمل نمايد، قطعاً در ترويج عقل‌گرايي و نكته‌سنجي گامي مؤثر برداشته است.
من فكر مي‌كنم سنجيدگي رفتار ما هم شاكله اخلاقی و روشنی از ما می سازد، هم در مخاطبان ما اثرگذار است.
شما گمان نمي‌كنيد... «وقت آن رسيده است كه براي فكر، فكري كنيم!»

كتابي است به نام جادوي فكر بزرگ اثر دكتر ديويد ژوزف شوارتز ترجمه ژنا بخت آور كه بیش از نيم ميليون تيراژ داشته و بارها و بارها توسط انتشارات فيروزه منتشر شده است.

در مقدمه اين كتاب نويسنده به بيان نكته‌اي از جلسه مديران فروش يك شركت تجاری بزرگ مي‌پردازد كه مهم و اساسي است.
او مي‌گويد رئيس بازاريابي شركت در جلسه مديران فروش، با معرفي موفق‌ترين مدير فروش شركت در طول سال گذشته ، دليل موفقيت او را فروش پنج برابري نسبت به ساير مديران فروش مي‌داند.

او آنگاه خطاب به همكاران خويش پرسش‌هايي را مطرح مي‌كند:
آيا فكر مي‌كنيد که او پنج برابر باهوش‌تر از شماست؟ تست‌هاي ارزيابي كارمندان اين گزينه را تأييد نمي‌كنند. او داراي هوش متوسطي است.

آيا گمان مي‌كنيد او پنج برابر بيشتر از شما كار كرده است؟ خير؛ چنين چيزي نيست. راستش را بخواهيد مرخصي او از اغلب شما بيشتر بوده است.
آيا او از سلامت جسماني بيشتري برخوردار است؟ در منطقه بهتري كار مي‌كند؟ تحصيلات بالاتري دارد؟ جواب همه اين سوالات منفي است!

«او پنج برابر شما فروش داشته است، چون پنج برابر شما فكر مي‌كند و پنج مرتبه بزرگتر از شما مي‌انديشد.»
بي‌ترديد موفقيت افراد بيش از آنكه به ميزان هوش آنها بستگي داشته باشد، به ميزان تفكر آنها وابسته است.

همين مباني و بالاتر از آن را ما در كتاب آسماني خود قرآن داريم كه دهها بار پيروان خويش را به تعقل و تفكر فراخوانده و آنان را بخاطر اينكه نمي‌انديشند و تدبر نمي‌كنند، مورد عتاب قرار مي‌دهد.

بحث اساسي و كليدي كه محور مهمترين كتاب از كتب اربعه ما «اصول كافي» مرحوم كليني است. من مايلم همين جا همكاران علاقمند را به مطالعه «كتاب العقل و الجهل» از اصول كافي ترغيب نموده و استاداني را كه مي‌خواهند غور كافي در اين بحث داشته باشند، به كتاب ارزشمند «منزلت عقل در هندسه معرفت ديني» آيت‌الله جوادي آملي ارجاع دهم.

من از يك خانواده روحاني هستم. پدرم با بيت مراجع تقليد ارتباط داشت و گاهي نكات جالب و بديعي از ايشان نقل مي‌كرد. روزي از آيت‌الله سبحاني نكته‌اي را گفت كه من از شنيدن آن خيلي حظ بردم.

ايشان گفته بودند كه در دوره حيات آيت‌الله بروجردي عده‌‌اي از دانشمندان اروپايي براي ديدار ايشان به قم آمدند. در ضمن بحث و گفتگو يكي از آنها از آيت‌اله بروجردي پرسيده بود چرا اسلام نوشيدن شراب را ممنوع كرده است؟

آيت‌الله بي‌تأمل ـ و فقط با اتكا به عقل كه فصل مشترك ما و آنان است ـ گفته بودند وجه امتياز انسان و حيوان عقل است. شراب عقل را زايل مي‌كند و آدمي را تا سرحد حيوان تنزل مي‌دهد. اسلام نمي‌خواهد پيروانش چنان پست و فرومايه شوند كه تا مرز حيوانيت نزول كنند!
همكاران گرامي؛ توجه مي‌كنيد كه خردورزي و عقل‌گرايي كه دامنه آن هم خود ما و هم شاگردان و خانواده هایمان را دربرمي‌گيرد، چه حیطه خلاقي در آموزش است؟!

*عضوهیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی

سلام پرواز
خیرات نان
بلیط اتوبوس
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
برچسب منتخب
# ماه رمضان # عید نوروز # جهش تولید با مشارکت مردم # دعای روز هفدهم رمضان