بازدید 10036

کاپیتان شهبازی؛ دهقان فداکاری دیگر

احمد مسجد جامعی
کد خبر: ۲۰۷۲۲۶
تاریخ انتشار: ۰۹ آذر ۱۳۹۰ - ۱۳:۱۵ 30 November 2011
"همین چند سال پیش بود که هواپیمای حامل خبرنگاران دراطراف فرودگاه مهرآباد تهران سقوط کرد و بیش از صد نفر از هموطنان، جان باختند. بلافاصله دستگاه‌های اجرایی و عملیاتی وارد عمل شدند. خیابان‌های پیرامون بسته شد. ماشین‌های آتش‌نشانی و امداد در محله حادثه آمدند. مردم کوی و برزن جمع شدند و شهردار تهران هم برای اداره بهتر کارها، سریعاً، با موتورسیکلت خود را به محله حادثه رسانید.

فردای آن روز خبر نخست عموم رسانه‌های کشور به این فاجعه انسانی اختصاص یافت. نمایندگان مجلس در پی استیضاح وزیر مربوط برآمدند. خانواده‌های سوگوار، در برابر پزشک‌قانونی جمع شدند و بالاخره طبق روال معمول عامل انسانی (یعنی همان مرحوم خلبان) مقصر شناخته شد.

یکی از روزنامه‌های مدیریت شهری تهدید کرد که اطلاعات ناگفته‌ای را افشاء خواهد کرد، که نکرد و در پایان، چندی پیش در جایی از برادر یکی از قربانیان پرسیدم و پاسخ شنیدم که هنوز جواب قانع کننده‌ و یا حتی نیمه قانع‌کننده‌ای هم دریافت نکرده‌اند و ظاهراً جعبه سیاه هواپیما لب به سخن نگشوده است.

این بار، اما، گونه‌ای دیگر شد؛ هواپیمایی ایرانی از کشور بیگانه با قریب صد مسافر خارجی و داخلی وارد مرزهای کشورمان شد و در هنگام فرود آمدن نتوانست به وضعیت مناسبی دست یابد. چرخ‌های جلوی هواپیما باز نمی‌شد و ریختن فوم بر روی باند ممکن نبود. اولین نکته دو ضعف بزرگ است: نخست در سیستم تعمیر و نگاه‌داری و دوم در آماده نبودن فرودگاه برای شرایط اضطراری.

در چنین وضعی، سرمایه انسانی به کمک آمد و ضعف ناشی از نقص فنی و بی‌دقتی سازمان و مدیریت را جبران کرد. خلبان شجاع، فداکار، ماهر و باتجربه‌ ما برای حرکتی ماندگار آماده شد، ابتدا ذخیره سوخت هواپیما را به حداقل رسانید تا در شرایط آتش‌سوزی احتمالی پس از فرود کمترین خسارت وارد شود، آنگاه با نهایت کاردانی هواپیما را بر روی دو چرخ عقب بر زمین نشاند و با مهارت تمام و با کاهش لحظه به لحظه سرعت آن را به همین شیوه پیش راند. سپس با دقت تمام دماغه هواپیما را، یعنی همان جایی که بایستی چرخ‌ها باز می‌شد، بر روی باند خوابانید. آنگاه هواپیما به آرامی به زمین خورد و ایستاد، بی‌آنکه حتی یک نفر از مسافران آسیبی دیده باشد. نفس‌های حبس شده از سینه‌ها بیرون آمد و شکوه هلهله و شادی فضا را پر کرد.

دیگر نیاز نبود که دستگاه‌های اطفای حریق در فداکاری برای خاموش کردن آتش از یکدیگر پیشی گیرند. نیاز نبود که بخش امداد و نجات با تمام ظرفیت وارد عمل شود و حادثه دیدگان را به بیمارستان و قبرستان برساند. نیاز نبود که مدیران شهری برای رسیدگی  سریع به مسائل خود را با موتورسیکلت به محل حادثه برسانند. نیاز نبود که گوینده اخبار سراسری با صدایی گرفته از سقوط هواپیما اظهار تأسف کند.

نیاز نبود که دستگاه اجرایی مسئول با اطلاعیه‌ای ضمن عرض تسلیت به پیشگاه خانواده‌های سوگوار و داغدیده نقش عامل انسانی را در سقوط هواپیما یادآوری کند و قضاوت نهایی را به بعد موکول نماید تا زمانی که کارشناسان فنی جعبه سیاه را از لابه‌لای آهن پاره‌های لاشه هواپیما بیابند و با کمک همکاران خارجی خود به سخن آورند.

اما، آیا، انتظار نبود که همان مدیران و مسئولان و رسانه‌هایی که در چنان شرایطی همه تلاش خود را به این ماجرا اختصاص می‌دادند از شکوه و بزرگی مردی بگویند که فداکارانه و با مهارتی بسیار از وقوع حادثه‌ای تلخ جلوگیری کرد و جان ده‌ها انسان را نجات داد و یک موفقیت جدید در عرصه پرواز به وجود آورد.

اگر عامل انسانی در سقوط‌های قبلی و جان باختن ده‌ها نفر از هموطنان ما نقش اساسی داشت، آیا سرمایه انسانی در جلوگیری از این حادثه نقش نخست را نداشته است و اگر داشته است ما در برابر آن چه کرده‌ایم؟ انگار که فقط برای منفی‌نگری و منفی بافی آمادگی داریم.

سال‌ها پیش در کتاب‌های درسی مدرسه‌ها، از دهقانی فداکار نام می‌بردند که در فصل سرد زمستان برای پیشگیری از سقوط قطار، از پلی که سیل آن را ویران کرده بود، تن پوش خود را آتش زد و آن را بر روی چوب‌دستی چوپانی قرارداد تا راننده قطار را از حادثه‌ای که در پیش است، آگاه سازد. این فداکاری و هوشمندی باعث نجات جان سرنشینان قطار شد و نام او را بلند کرد. چنان که نام ریزعلی خواجوی کشاورز فداکار و کار سترگی که برای نجات جان گروهی از انسان‌ها انجام داده بود از کتاب‌های درسی سربرآورد."
تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
خرید چیلر
فریت بار
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# اسرائیل # توماج صالحی # نمایشگاه کتاب # موسسه مصاف # صادق زیباکلام
وب گردی