بازدید 10614

مشایی و کیسینجریسم در عرصه روابط دیپلماتیک

محمد آذری
کد خبر: ۱۴۳۲۴۲
تاریخ انتشار: ۲۹ دی ۱۳۸۹ - ۱۳:۲۵ 19 January 2011
هنری کیسینجر، یکی از افراد تأثیرگذار در سیاست خارجی آمریکاست که در جهان دیپلماسی به دلیل رویکردهای متمایز خود، چهره ای شناخته شده است و عملیاتی شدن رویه او در عرصه روابط خارجی، عمدتا با سال های زمامداری روسای جمهوری چون نیکسون و فورد درآمیخته می باشد.

وی مشاور امنیت ملی آمریکا از 1977- 1968 و با حفظ سمت وزیر امور خارجه بین سال های 1977-1973 بود؛ سال هایی که عمدتا با پنهانکاری و عملکرد فراقانونی و دور زدن نهادهای رسمی سیاستگذار در آمریکا و عملکرد واقعگرایانه و غیر هنجاری در سیاست خارجی آمریکا شناخته می شود.

کیسینجر در سال 1923 در آلمان و در خانواده ای یهودی در فورت به دنیا آمد که با به قدرت رسیده هیتلر در سال 1939 از آلمان فرار و به آمریکا مهاجرت کرد. نام اصلی او «Heinz» بود که پس از ورود به آمریکا به هنری تغییر یافت. وی در جنگ دوم جهانی در سال های 1944 تا 1946 به خدمت ارتش آمریکا درآمد.

کیسینجر 24 ساله پس از بازگشت از جنگ در اروپا برای ادامه تحصیل به دانشگاه هاروارد وارد شد و به تحصیل در زمینه مورد علاقه خود سیاست با رویکرد واقع گرایی  «real politik» پرداخت و باورهای بنیادین او در این که سیاست بیش از آنکه بر اخلاق و نگرش های ایدئولوژیک استوار باشد، بر عملگرایی استوار است، در این زمان شکل گرفت.

کیسینجر پس از فراغت از تحصیل، یکی از مخالفان عمده استراتژی انتقام گسترده که در زمان دوایت آیزنهاور، راهبرد کلیدی آمریکا در مقابل شوروی بود، به شمار می رفت و در برابر سیاستی مبتنی بر پاسخ منعطف را در برابر تهدیدات شوروی پیشنهاد می کرد که عمدتا بر پایه عملگرایی و مصالحه با رقیب استراتژیک آمریکا استوار بود.

وی نخست به دعوت «جان اف کندی» پاره وقت در شورای امنیت ملی آمریکا مشغول به کار شد و با به قدرت رسیدن لیندون جانسون، پله های ترقی را پیمود تا سرانجام با برگزیدن ریچارد نیکسون به ریاست جمهوری و پس از او فورد در سال های 1968 تا 1977 به تأثیرگذار ترین چهره در عرصه سیاستگذاری خارجی و دفاعی ـ امنیتی این کشور مبدل شد.

از جمله موضوعات عمده متوجه آمریکا در دوران نیکسون ـ کیسینجر، می توان از توسعه جنگ در ویتنام، تشدید مسابقه تسلیحاتی بین شوروی و آمریکا، به قدرت رسیدن آلنده در شیلی و تجدید روابط با چین و همچنین جنگ 1973 اعراب با اسرائیل نام برد.

1. رویکرد کیسینجر در برابر ویتنام

آمریکا در دوران کندی و لیندون جانسون در ویتنام به صورت نظامی، نخست به صورت محدود و سپس فراگیر درگیر شد و این کشور تا پایان دهه 60 و آغاز ریاست جمهوری نیکسون، بالغ بر نیم میلیون نیروی نظامی در این کشور داشت که هفته ای بالغ بر دویست نظامی این کشور در ویتنام کشته می شدند.

کیسینجر برای پایان دادن به این منازعه خونبار و خروج آبرومندانه نیروهای آمریکایی از این کشور، مخفیانه و دور از نظارت وزیر امور خارجه وقت آمریکا، ویلیام راجرز، چندین دور مذاکره را با «ل دوک تو»، نماینده ارشد ویتنام شمالی در پاریس بین سال های 1968 تا 1972برگزار کرد که سرانجام در سال1973 منجر به قرارداد صلح و خروج نیروهای آمریکا از این کشور شد.

کیسینجر در سال های مذاکره مخفیانه با هیأت ویتنام شمالی بر خلاف نظر وزیر دفاع و مقامات پنتاگون ـ که خواهان خروج سریع و ویتنامیزه کردن جنگ بودند ـ بر تداوم عملیات نظامی بدون اجازه گنگره و گسترش حملات به پایگاه های ویتنام شمالی در کامبوج برای دستیابی به صلح مد نظر آمریکا تأکید داشت و با متقاعد ساختن نیکسون، حملات هوایی گسترده ای را بدون اجازه و نظارت کنگره این کشور به کامبوج ترتیب داد که نسل کشی دو میلیونی خمرهای سرخ از پیامدهای آناست و البته به پاس تلاش هایش در برقراری صلح با ویتنام در سال 1973 به دریافت جایزه صلح نوبل مفتخر شد که در آن زمان به جایزه جنگ نوبل معروف گشت.
 
2. راهبرد در برابر چین

کیسینجر برای پایان دادن به بحران ویتنام در این دوران، تلاش داشت با شوروی و چین روابط خود را بهبود دهد و از این راه، با منزوی ساختن ویتنام شمالی، این کشور را در مذاکرات صلح مجبور به مصالحه و دادن امتیاز نماید.

از سوی دیگر، با در پیش گرفتن دیپلماسی چند ستونه چین و روسیه را نیز در برابر همدیگر قرار دهد؛ بنابراین، کیسینجر برای تجدید روابط این کشور با چین به صورت پنهانی و بدون آگاهی وزارت خارجه این کشور در سفرهای متعددی با مقامات بلند پایه پکن، از جمله «چوئن لای»، وزیر خارجه این کشور دیدار نمود و در پایان، بستر سازی لازم را برای دیدار تاریخی نیکسون به عنوان نخستین رئیس جمهور آمریکا از چین در سال 1972 و برقراری روابط دو کشور پس از 23 سال فراهم آورد؛ روابطی که توانست در پیروزی قاطع حزب جمهوری خواه در انتخابات ریاست جمهوری این کشور در همان سال تأثیر بسیاری داشته باشد.

3.  سیاستگذاری در برابر شوروی

کیسینجر همچون مترنیخ، صدراعظم پروس که در مقابل فرانسه انقلابی (در زمان ناپلئون) بر موازنه قوا تأکید و واضع کنگره وین در سال 1815 و از مخالفان رژیم های انقلابی اروپا بود، بر این باور بود که راه مقابله با نظام های انقلابی مانند شوروی رویه های اخلاقی و ایده آلیستی نیست، بلکه تنها سیاست مهار و موازنه قوا در برابر آن پاسخ می دهد و باید با دادن سهم مناسب در نظام بین الملل به نظام های تجدید نظر طلب آنها را به حفظ سیستم بین الملل ترغیب نمود.

بر همین اساس بود که وی خواهان مصالحه استراتژیک و پاسخ منعطف در برابر روسیه بود و برای همین، با رویکرد متمایز خود، آنچنان که بعدها در خاطراتش آورد با مذاکرات مستمر با سفیر روسیه در آمریکا «آناتولی دوبرینین» بسترهای لازم را برای انعقاد قرارداد سالت1 در سال 1972 فراهم آورد که در آن دو ابرقدرت به توازنی استراتژیک در کنترل تسلیحات رضایت دادند و رقابت های نظامی و تسلیحاتی آنها با انعقاد این قرارداد تا حد زیادی فروکش کرد.

کیسینجر همچنین در جنگ 1973 اعراب و اسرائیل به حمایت قاطع از اسرائیل پرداخت، به گونه ای که حمایت نظامی آمریکا از اسرئیل و کمک های بی سابقه تسلیحاتی به این کشور در جریان جنگ خشم اعراب و تحریم نفتی اعضای اوپک علیه غرب را موجب گشت و از سوی دیگر، وی از حامیان سرنگونی آلنده و کودتای خونبار پینوشه در سال 1973 در شیلی بود.

همچنین کیسینجر به دلیل روابط شخصی و نزدیکی که با شاه مخلوع و مقامات رژیم پهلوی داشت، تا آخرین لحظات عمر رژیم پهلوی، از سیاست مشت آهنین و سرکوب در برابر مردم انقلابی ایران حمایت می کرد.

کیسینجریسم و سیاست خارجی

کیسینجر پس از انتخاب از سوی نیکسون به مشاورت امنیت ملی، دست به تغییرات بزرگی در این نهاد زد و این نهاد را سه برابر و کارمندانش را نیز چند برابر نمود و با قدرتمند ساختن آن، خود را در مرکز تصمیم گیری سیاست خارجی و دفاعی آمریکا قرار داد. به این صورت که وی شورای امنیت ملی را مستقیا زیر نظر کاخ سفید قرار داد و این نهاد را از زیر سلطه وزارت خارجه خارج کرد و دسترسی خود را به نیکسون بدون واسطه و مستقیم ساخت.

تشابه دیدگاه های نیکسون و کیسینجر در نگاه به روابط خارجی از منظر واقع گرایی و تملق و چاپلوسی کیسینجر از نیکسون به تدریج وی را به قدری در ساختار قدرت آمریکا تقویت کرد که تا پیش از آن، هیچ مشاور امنیت ملی آن را به دست نیاورده بود و همه وزرا به تدریج به حاشیه ای در راهبردهای کلان آمریکا که کیسینجر واضع آن بود تبدیل شدند.

نیکسون به قدری نگرش های کیسینجر را در مسائل گوناگون می پسندید که در برابر انتقادات ویلیام راجرز، وزیر امور خارجه این کشور، از تغییر در نحوه سیاستگذاری های وزارت خارجه و استوار شدن آن بر روابط شخصی و غیر رسمی، با حمایت از کیسینجر مخالفان این رویکردها از جمله وزیر خارجه و وزیر دفاع ملوین لیارد را تهدید به برکناری کرد و در نتیجه، وزیر خارجه آمریکا، ویل راجرز، پس از بحران واترگیت برکنار و کیسینجر با حفظ سمت پست وزیر امور خارجه را نیز به دست آورد.

سرانجام در ارزیابی کلان، می توان گفت کیسینجریسم در سیاست خارجی آمریکا با ویژگی هایی از جمله منفعت گرایی و عملکرد فارغ از قید و بندهای اخلاقی و همچنین پنهان کاری و واسازی نهادهای قانونی و برسازی سیستم های جدید بوروکراتیک درآمیخته است.  
 
مشایی، کیسینجریسم در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران

1. عملکرد فراتر از نهادهای مرسوم و تلاش برای به دست آوردن هژمونی در سیاست گذاری خارجی

با نزدیک شدن تدریجی آقای رحیم مشایی به دکتر احمدی نژاد و بالا رفتن وی در ساختار کابینه دولت نهم و دهم، شاهد راهبرد های شبیه با کسینجریسم در ساختار سیاست داخلی و در عرصه خارجی کشور هستیم؛ بنابراین، تنظیم روابط خارجی کشور به تدریج از دایره تصمیم سازان و کارشناسان دستگاه دیپلماسی کشور خارج و در حلقه های تصمیم گیری محدود و موازی با وزارت خارجه وارد شد که در این راستا، می توان از قدرتمند شدن نهادی مانند شورای ایرانیان خارج از کشور به ریاست مشایی نام برد که با چند برابر شدن بودجه و کارمندان، بیرون از چهارچوب معمول و مرسوم در پیگیری روابط خارجی بر پایه دیپلماسی غیر رسمی و به عنوان رقیبی در برابر وزارت خارجه رفتار می کند.

همچنین در این باره، باید گفت که مشاوران ویژه رئیس جمهوری در مناطق گوناگون، از جمله خاورمیانه، آسیا و.. حایز اهمیت هستند که در تعامل مستقیم با ریاست جمهوری به تصمیم سازی در حوزه های مربوطه می پردازند. این رویه شورای ایرانیان خارج از کشور همانند شورای امنیت ملی آمریکا در دوران کیسینجر است که با ریاست جمهوری تعامل داشت و از شمول نظارت کنگره و وزارت امور خارجه خارج بود و مستقل به تصمیم سازی و تدوین راهبرد در حوزه روابط خارجی می پرداخت و عملا وظایف کلیدی وزارت خارجه را انجام می داد، همچنین مشابه با کیسینجریسم در این رابطه، شاهد هستیم که مخالفان این وضعیت در کابینه از جمله وزیر خارجه یا کنار گذاشته شدند یا همچون برخی دیگر از وزرا شرایط موجود را پذیرا می شوند.

2. استفاده از دیپلماسی رفت و برگشت و گسترش مناسبات منطقه ای در راستای استفاده داخلی

یکی دیگر از ویژگی های سیاست خارجی مورد توجه آقای مشایی، سفرهای متعدد خارجی و مذاکرات غیر آشکار و خارج از شمول نظارت مجلس و سایر قواست که از نمونه های اخیر آن می توان از سفر آقایان مشایی و بقایی به اردن و مصر نام برد که هر دو سفر با هدف گسترش روابط ایران با دو کشوری که روابط مطلوبی از آغاز انقلاب با جمهوری اسلامی ایران نداشته اند، صورت گرفته و به نظر می رسد، گسترش روابط با چنین کشورهایی می تواند در راستای تأثیرگذاری بر تحولات داخلی و استفاده به عنوان برگ برنده در مبارزات انتخاباتی آینده کارا باشد و برای برقرار کننده این روابط پرستیژ و محبوبیت اجتماعی به همراه آورد و آنچنان که در کیسینجریسم دیده می شود، دیپلماسی رفت و برگشتی وی با هدف نزدیکی ذهنیت ها و فراهم آوردن بسترهای مصالحه انجام می گرفت و چنانچه پیش از این آمد، تجدید روابط با چین و قرارداد صلح با ویتنام تأثیری قاطع در پیروزی نیکسون در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری 1972به همراه داشت.

3. تاکید بر ابعاد غیر هنجاری در سیاست گذاری خارجی و تقویت ایرانیت در برابر اسلامیت

در گفتمان های عمده مطرح در سیاست خارجی جمهوری اسلامی پس از دولت موقت که عمدتا بر ملی گرایی لیبرال تأکید داشت، همواره مولفه های برگرفته از انقلاب اسلامی مانند ارزش محوری، تکلیف محوری و امت گرایی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران غالب بوده است، اما در دوره اخیر، شاهد هستیم که با کمک از منابع هویت بخشی چون منشور حقوق بشر کوروش و جشن نوروز، فردوسی و تأکید بر مکتب ایرانی تلاش می شود تا ایران محوری، ملت گرایی و منفعت محوری و در نهایت عمگرایی جایگزین مولفه های سازش ناپذیر اسلامی شود و چنانچه در کلام آقای مشایی پیشتر منعکس شده بود که «ملت ایران با ملت اسرائیل دوست است»، شعارهایی چون « نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی» کمرنگ و با تداوم این رویه در عرصه سیاست خارجی، می توان موانع عمده هویتی جمهوری اسلامی همچون دفاع از مستضعفین و جنبش های آزادیبخش و استکبار ستیزی را تضعیف و زمینه برای تحول گفتمانی و عرفی شدن سیاست خارجی و گرم شدن روابط ایران با کشورهایی که پس از انقلاب اسلامی به عنوان دشمنان اصلی نظام مطرح بوده اند را فراهم آورد.

نتیجه:

در پایان، باید یادآور شد که ساختار قانونی و توازن قوا در سیاست داخلی و خارجی جمهوری اسلامی ایران، متفاوت از کشوری مانند ایالات متحده است و به واسطه وجود نهادی مانند ولایت فقیه که رفیع ترین رکن نظام و بالاترین مقام جمهوری اسلامی است و مظهر حاکمیت اسلامی در کشور و همچنین بر پایه اصولی از قانون اساسی مانند اصل 110 که وظیفه تعیین سیاست های کلی نظام از جمله در سیاست خارجی و حسن اجرای آن را بر دوش رهبری می گذارد، عملا امکان تغییرات راهبردی در حوزه روابط خارجی منحصر به تشخیص قانونی مقام معظم رهبری است و آن را از حوزه اختیارات مقامات موجود در قوه مجریه خارج می کند، ولی آن چه این مطلب در راستای تبیین آن می کوشید، توجه به افزایش بصیرت و هشیاری در  در پیش گرفتن رویه های کنونی در عرصه روابط خارجی و بین المللی و مقابله با موازی کاری و توجه به نظرات کارشناسی در دستگاه دیپلماسی است که بارها مورد تأکید و مد نظر رهبری قرار گرفته است.

*دانشجوی دکترای روابط بین الملل دانشگاه علامه طباطبایی
تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
خرید چیلر
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # توماج صالحی # خیزش دانشجویان ضد صهیونیست # سیل